اعتقاد،اعتماد،اميد...

اعتقاد : اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند ، روزی که تمام اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند ، فقط یک پسر بچه با چتر آمده بود ، این یعنی اعتقاد.

اعتماد : اعتماد را می‏توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد ، وقتی که شما او را به بالا پرتاب می‏کنید ، او می‏خندد ... چرا که یقین دارد که شما او را خواهید گرفت ، این یعنی اعتماد.

امید : هر شب ما به رختخواب می‏رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد از خواب بیدار خواهیم شد ، ولی همیشه برای روز بعد خود برنامه داریم ، این یعنی امید.

ای خدای قادر و متعال ، اعتقاد و اعتماد و اميد را از ما نگير....

شادی در تنهایی نیست.

ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود . شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج ، نیمه های شب صدای فریاد  و ناله شنید برخاست و از خانه بیرون آمد صدای فریاد و ناله های دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش می رسید . مبهوت فریاد ها و ناله ها بود که شبان دست بر شانه اش گذاشت و گفت : این صداها از آن مردیست که همسر و فرزند خویش را از دست داده  ، این مرد پس از چندی جستجو در غاری بر فراز کوه ماندگار شد هر از گاهی شبها ناله هایش را می شنویم . چون در بین ما نیست همین فریاد ها به ما می گوید که هنوز زنده است و از این روی خوشحال می شویم .  که نفس می کشد . ناصر خسرو گفت می خواهم به پیش آن مرد روم . مرد گفت بگذار مشعلی بیاورم و او را از شیار کوه بالا برد . ناصر خسرو در آستانه غاری ژرف و در زیر نور مهتاب مردی را دید که بر تخته سنگی نشسته و با دو دست خویش صورتش را پنهان نموده بود .
مرد به آن دو گفت از جان من چه می خواهید ؟ بگذارید با درد خود بسوزم و بسازم .
ناصر خسرو گفت  : من عاشقم این عشق مرا به سفری طول دراز فرا خوانده ، اگر عاشقی همراه من شو . چون در سفر گمشده خویش را باز یابی . دیدن آدمهای جدید و زندگی های گوناگون تو را دگرگون خواهد ساخت . در غیر اینصورت این غار و این کوهستان پیشاپیش قبرستان تو و خاطراتت خواهد بود . چون پگاه خورشید آسمان را روشن کند براه خواهم افتاد اگر خواستی به خانه شبان بیا تا با هم رویم .
چون صبح شد آن مرد همراه ناصرخسرو عازم سفر بود . سالها بعد آن مرد همراه با همسری دیگر و دو کودک به دیار خویش باز گشت در حالی که لبخندی دلنشین بر لب داشت  .
حکیم ارد بزرگ می گوید : “سنگینی یادهای سیاه را با تنهایی دو چندان می کنی …به میان آدمیان رو  و  در شادمانی آنها سهیم شو ، لبخند آدمیان اندیشه های سیاه را کمرنگ و دلت را گرم خواهد نمود . ”
شوریدگان همواره در سفر هستند و چون خواسته خویش یافتند همانجا کاشانه ایی بسازند ، و چون دلتنگ شوند به دیار آغازین خویش باز گردند…

درست اندیشیدن

مردی تخم عقابی پیدا کرد و آن را در لانه مرغی گذاشت. عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد. در تمام زندگیش همان کارهایی را انجام داد که مرغها می کردند؛ برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قدقد می کرد و گاهی با دست و پا زدن بسیار، کمی در هوا پرواز می کرد. سالها گذشت و عقاب خیلی پیر شد. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بالهای طلاییش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد. عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است. سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. عقاب مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ مرد. زیرا فکرمی کرد یک مرغ است.


"اول از حصار اندیشه پوسیده ای که سالها در آن زندانی بوده اید رها شوید. خود را بیابید،آنگاه آماده پرواز به سوی اهداف بزرگ شوید

شناخت افراد و تاثیر گذاری روی انان بر اساس سمعی بصری و لمسی بودن

● نفوذ و تاثیر گذاری

دنیای امروز دنیای ارتباطات است. ۷۵٪ اوقات روزانه ما ، صرف ارتباط با دیگران می شود و شاید بتوان گفت ۷۵٪ موفقیتهای ما به روابطمان وابسته است . وقتی ما بتوانیم ارتباطی صمیمانه برقرار کنیم ؛ بالطبع پیشنهادهای جالبی نیز به ما داده خواهد شد . ازدواجی مناسب ، شغلی عالی فکری نو و خلاق . برنامه ای تفریحی و ...

فکر می کنم خود شما بارها شاهد بوده اید که اشخاصی در کمترین زمان ، چنان در دیگران تاثیر مثبت و خوبی گذاشته اند که به راحتی برای در خواستهایی بزرگ پاسخ مثبت دریافت کرده اند و حال آنکه افراد دیگری ، علیرغم ارتباط طولانی چنین شانسی نداشته اند ! خودتان هم گاهی وقتها پیشنهادهای جالب خود را به دوستان قدیمی ، همکاران باسابقه و یا اعضای خانواده نداده اید بلکه این پیشنهاد ها را به کسانی داده اید که تازه با شما آشنا شده اند اما در پهنه قلب شما نفوذ کرده اند.

تمام افرادی که ما با آنها در ارتباطیم به دنبال گمشدهٔ خود در این دنیای بزرگ می گردند. خود ما نیز به دنبال کسی هستیم که اگر اوقاتی را با او سپری می کنیم این دقایق از بهترین ها و به یاد ماندنی ترین لحظات زندگی مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافیان بیشتر باشد ارتباطمان شکل بهتری به خود می گیرد. اگر بتوانیم در چند برخورد اول مخاطب مان را بشناسیم شاید بتوانیم از تنش و درگیری های بعدی جلوگیری کرده باشیم و یا شاید سرعت برقراری ارتباطمان بیشتر باشد.

افراد را از نظر روحی می توانیم به سه دسته

۱) بصری

۲) سمعی

۳) لمسی

تقسیم کنیم و این از ضروری ترین دانستنی ها می باشد.

ممکن است کسی هر سه حالت را داشته باشد اما به طور حتم یکی از این حالتها غالب است . حالا ببینیم که این کیفیت ها چگونه اند:

● افراد بصری

بصری ها افرادی هستند که بیشتر به کیفیتهای دیداری توجه دارند و تصاویر برایشان بیشتر جلب نظر می کند . از آنچه دیده اند بیشتر صحبت می کنند . هیجانی ترند . سریعتر صحبت می کنند . از حرکات دست بسیار استفاده می کنند و می کوشند سخنان خود را با حرکات به تصویر بکشند. چون سرعت کلامشان با سرعت تصاویر متحرک ذهنی شان برابر نیست ، معمولا ً برای بیان اندیشه های خود شتاب دارند ، برخی کلمات را حذف می کنند و آنچه را می گویند به گونه ایست که مخاطب تصویر آن را در ذهن خود ببیند .

افراد بصری به رفتار ما ، به ظاهر ما و هر آنچه به چشم می آید ، بیشتر توجه می کنند . اینکه رفتار ما چقدر محترمانه است ، آیا به احترامشان بلند میشویم ؟ آیا چهره مان از دیدنشان شاد میشود ؟ آیا لباسهایمان تمیز و ظاهری آراسته داریم برایشان بسیار با اهمیت است . بصری ها عاشق گل اند . دوستدار هدیه اند . به اینکه از دید دیگران چگونه اند خیلی اهمیت می دهند . بصری ها ، تصویری اند . با آنها باید پر شورتر و پر هیجان تر بود . باید خیلی خلاصه گفت . توضیح و تفسیر زیاد ، حوصله آنها را سر می برد.

وقت بصری ها را نگیرید . مقصود خود را زود اعلام کنید . آرامش افراطی و شل بودن ، بصری ها را کلافه می کند . آنها عاشق هیجان اند . اگر می خواهید در افراد بصری نفوذ کنید ، اگر می خواهید حرف شما را بهتر بپذیرند و در خواست شما را اجابت کنند و اگر می خواهید با آنها صمیمی شوید در اجرای آنچه گفتم بکوشید .

● افراد سمعی

این افراد بیشتر به کیفیتهای شنیداری توجه دارند و از آنچه شنیده اند بیشتر صحبت می کنند . کلام و طنین و آهنگ را به خاطر می سپارند . هیجان آرامتری دارند . آهسته صحبت می کنند و سعی می کنند که بیانشان شیوا و رسا باشد و به گفتار خود ، توجه خاصی نشان می دهند . سمعی ها ، به گفتار ما توجه خاصی دارند . به تحسین ها ، تقدیر ها ، تشکر ها ، به آنچه پشت سرشان گفته شده . به کنا یه ها ، به طعنه ها ، به گفتار مؤدبانه و محترمانه . به اظهار علاقه گفتاری . به جمله (دوستت دارم ) ، به گفتار نغز ، به کلام شیرین . به لحن و طنین . به موسیقی و خوش آهنگی صدا . با سمعی ها کمی آرامتر از بصری ها صحبت کنید اما مراقب باشید که خیلی هم آرام نشوید . خلاصه نکنید اما شرح و تفسیر فراوان هم ندهید . فصاحت و بلاغت را در سخن از یاد نبرید . تشویقتان بیشتر کلامی باشد . یک ( آفرین ) برای یک سمعی هزار مرتبه بیشتر ازیک شاخه گل می ارزد . به گفتار آنها بیشتر از بقیه گوش می دهید چون آنها خوش سخن هستند.

برای سمعی ها ، احترام کلامی مهمتر از احترام رفتاری است . تند صحبت کردن با آنها ، بی ادبی تلقی می شود . علاوه بر آنکه آن را نشانه اضطراب و نبود آرامش می دانند .

● لمسی ها

این افراد ؛ بیشتر به کیفیتهای لمسی توجه می کنند . از آنچه لمس کرده اند بیشتر حرف می زنند و هیجانشان خیلی کم است . خیلی آرام اند . حتی یک نوع رخوت و سستی را می توان درآنها دید . احساس آنها از دیگران عمیق تر است و در ملایمت آنها متانت نیز هست . شاید بتوان گفت که لمسی ها از بصری ها متنفرند ! لمسی ها با آنچه با دست و تن حس می کنند خیلی میانه گرمی دارند . یک حمام آب گرم بیش از هر چیز دیگر ، او را در خلوت خود شاد می کند.

لمسی ها را باید در آغوش کشید . دستانشان را به گرمی فشرد و دست تحسین و صمیمیت بر پشتشان زد . آنقدر که با نوازش و در آغوش کشیدن و بوسیدن ؛ می توان محبت را به لمسی ها ابراز کرد با هدیه و گفتن ( دوستت دارم ) نمی توان . هل دادن و تنه زدن ، آنچنان موجب آزارشان میشود که گویی تیر خورده اند . آنها ملایم صحبت می کنند و احساسات عمیقی دارند .

برای نفوذ در دیگران ، باید کیفیت احساس مخاطبمان را بشناسیم و بر اساس آن با او رفتار کنیم. همه ی ما می خواهیم که محبت کنیم و در دل دیگران نفوذ داشته باشیم اما چون هر کدام از ما به زبان خود محبت می کند و براساس کیفیت حسی خود آن را ابراز می کند ؛ صمیمیت اتفاق نمی افتد . بنابر این مهمترین شرط نفوذ به دنیای دیگران ، درک و شناسایی کیفیت احساسی فرد مقابل است و سپس عمل کردن بر اساس آن .

سه دوست با کیفیت های حسی متفاوت با هم به باغی می روند و هنگامی که برگشتند کافی است که از هر یک از آنها بپرسیم که گردش چطور بود؟ نفر اول می گوید: آنقدر زیبا بود که حد نداشت . آسمان آبی و درختها سرسبز، آب آنقدر زلال بود که کنار رودخانه معلوم بود. کاش با خودمان دوربین برده بودیم ... آفرین ، او یک فرد بصری است . نفر دوم اینگونه تعریف می کند: آدم واقعاً نیاز دارد گاهی از سر و صدای شهر دور باشد و به صدای طبیعت گوش دهد. صدای رودخانه آنقدر لذتبخش بود. باور کن پرنده ها قشنگ تر می خواندند... درست حدس زدید، او یک فرد سمعی است . نفر سوم می گوید: در آن سایه خنک که روی پوستمان وزش نسیم را کاملاً حس می کردیم و از همه بهتر وقتی بود که پاهایمان را در آب خنک فرو می بردیم ... این که دیگر از همه راحت تر بود. او یک فرد لمسی است . متوجه شدید که به راحتی می توان این حالتها را در افراد مختلف تشخیص داد. حال دانستن این موضوع شما را در ارتباط قوی تر و صمیمیت و تأثیر گذاری بیشتر کمک می کند. با هر تیپی از افراد باید مثل خودش و براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد. این به معنای خلاف میل خود عمل کردن نیست ، بلکه برای تأثیرگذاری بیشتر است . اگر لازم است از رئیس خود چیزی بخواهید، فرزندتان را در مورد موضوعی نصیحت کنید و یا همسر خود را راهنمایی کنید با دانستن این که با هر کسی با کیفیت حسی متفاوت چگونه رفتار کنید، بهتر می توانید ارتباط برقرار کنید و اطلاعات لازم را انتقال دهید.

















ميک کارشناس روانشناسي عمومي در گفت و گو با شبکه ايران گفت: شايع ترين مشکل ارتباط ناموفق به دليل ناديده گرفتن کيفيت هاي حسي ، درروابط خانوادگي ديده مي شود. دختري که بصري است ازپدرش مي خواهدبرايش فلان لباس را بخرد و او را فلان جا ببرد و اين گونه محبتش راثابت کند اما پدر که سمعي است براي ابراز علاقه فقط به او مي گويد که « دوستت دارم » . اگر از پدر هم در مورد دخترش بپرسيم مي گويد: هروقت که به خانه مي آيم به گرمي به اوسلام مي کنم اما او خيلي خشک جواب مي دهد گاهي هم هيچ چيز نمي گويد، يکبار نشد که بنشيند و به حرفم گوش دهد، فقط براي تولدم هديه مي گيرد اين هديه به چه درد من مي خورد؟ در حالي که تا به حال به من نگفته که « دوستم دارد » .

نرگس برزآبادي فراهاني مي افزايد: بايد انعطاف پذير باشيد، پدرخانواده ، خودش هر کيفيت حسي که دارد براي ابراز محبت نسبت به همسرش که سمعي است بايد بگويد« دوستت دارم » واز آنچه درمورد سمعي ها گفتيم پيروي کند. نسبت به پسرش که لمسي است بايدبادست دادن و در آغوش گرفتن و بوسيدن محبتش را ابراز کند و دخترش را که بصري است به تماشاي فيلم و جاهاي ديدني ببرد وبرايش هديه بگيرد. همه مي خواهندمحبت کنند اما چون هر کس به زبان خود محبت مي کند و بر اساس کيفيت حسي خود آن را ابرازمي کند( که ممکن است اين زبان براي ديگري چندان قابل درک نباشد ) صميميت اتفاق نمي افتد. يکي ازشرط هاي نفوذ به دنياي ديگران صميميت ، درک وشناسايي کيفيت احساسي فرد مقابل و سپس عمل کردن براساس آن است . يکي ازراه هاي فوق العاده موثر در نفوذ به دنياي مخاطب ، مدل سازي ازمخاطب است . الگوبرداري ازکيفيت هاي حسي ، از واژه ها، ازلحن وطنين و از حرکات . ببينيد مخاطب شما چگونه صحبت مي کند؟ لحن و طنين او را کشف کنيد، تکيه کلامش را بشناسيد و شما هم از همان ها استفاده کنيد. مامطلقا ً قصدنداريم مردم فريبي کنيم وياهر روز و هرساعت به رنگ وشکلي باشيم ، بااين روش ها تنها قصد داريم به دنياي مخاطب خود نفوذ کنيم وحرف ها و سخنان و منظورهاي خود را بهتر و موثرتر انتقال دهيم . نبايد هميشه يک حالت بود. هميشه يک بيان ، هميشه يک جور. بايدرفتار شما متفاوت از هم و متناسب با وضعيت مخاطب شما باشد


منبع: کتاب «صمیمیت و تأثیرگذاری در ۱۰ دقیقه» نوشته: م.حورائی

برون گرایی یا درون گرا؟؟؟؟؟

برون گرایی و درون گرایی اصلا چی هستند؟ برون گرایی به چه دردی می‌خورد؟ درون گرایی به چه درد می‌خورد؟
 

بیا بیا بیرون بیا!

شما جزء کدام گروه هستید؟ از آن برون گراهای دو آتیشه که اصلا و ابدا با تنهایی حال نمی‌کنند یا از آن درون گراهای خفن که فقط در گوشه عزلت خودشان خوشند؟ یا شاید هم مثل بیشتر مردم جنس شخصیتتان میانه رو بود؟ به هر حال، احتمال اینکه نمره شما دقیقا وسط ماجرا باشد خیلی کم است و به احتمال زیاد، شما به یک طرف قطب درون گرایی یا برون گرایی تمایل دارید. در این شماره می‌خواهیم یک تعریف دقیق کارشناسی از این دو واژه دهان مالی شده بدهیم، انواع ریزتر برون گرایی و درون گرایی را بگوییم و برویم سراغ کاربردهایی که دانستن جنس شخصیت دارند. تا به حال فکر کرده اید که می‌شود رشته تحصیلی، شغل، محل زندگی و کلا سبک زندگی خودمان را براساس ویژگی‌های شخصیتمان بچینیم؟ این شما و این هم همه آن چیزهایی که می‌خواستید درباره برون گرایی و درون گرایی بدانید اما یا حال پرس و جو کردن را نداشتید یا کسی دم دستتان نبود که از او بپرسید.
 
 

برون گرایی و درون گرایی چی هستند؟

درباره واژه‌هایی که زیادی در دهان مردم می‌افتد، معمولا سوء تفاهم خیلی زیاد است؛ درست مثل آن جمله معلم زبان‌های کار درست که می‌گویند: «درس دادن به کسانی که تلفظ یا گرامر را غلط آموخته اند دو برابر زحمت دارد؛ اول یک بار باید آن تلفظ یا گرامر غلط را از ذهنشان بیرون کنی و بعد دوباره تلفظ و گرامر درست را یادشان بدهی». چون که احتمالا دانسته‌های شما درباره برون گرایی و درون گرایی هم مثل همان تلفظ‌های غلط است، اول باید این کلمه‌ها را دوباره در ذهنتان معنی کنید.

1. درون گرایی یعنی چه؟

کسی که اولین بار خیلی مفصل و منظم درباره درون گرایی و برون گرایی فکر کرد، روانشناس مشهوری بود به اسم یونگ. او می‌گفت درون گراها کسانی هستند که وقتی درمقابل جهان بیرون قرار می‌گیرند، دودل و منفعل می‌شوند. درون گراها معمولا آدم‌های توداری هستند که خودشان را بروز نمی‌دهند. آنها از احساسات و هیجان‌هایشان فقط برای دوست‌های معدود خیلی صمیمی حرف می‌زنند. برای همین اگر یک فرد دروان گرار ببینید، با اینکه حس می‌کنید دارید آدم مودبی را تماشا می‌کنید اما اگر او را نشناسید، فکر می‌کنید، با آدم بی اعتنایی مواجه شده اید. برخلاف آن چیزی که فکر می‌کنید، برای درون گراها فردیت داشتن خیلی مهم نیست، آنها اتفاقا اگر عضو گروهی شوند کاملا خودشان را با آن گروه یکی و یگانه می‌دانند. آنها مشابهت را بیشتر از تفاون دوست دارند. برون گراها همیشه درون گراها را به خیالباف بودن، احساساتی بودن، عجیب و فریب بودن و ذهنی گرایی متهم می‌کنند.

2. برون گرایی یعنی چه؟

برون گراها کلا در دنیای بیرون سیر می‌کنند. آنها دوست دارند که سرخوش، اجتماعی، رقابت جو، سریع و واقع گرا باشند. برای آنها هر چیزی که شفاف تر و مشخص تر باشد بهتر است. آنها ابهام را تحمل نمی‌کنند. غیر از این، برخلاف درون گراها، برون گراها عاشق فردیت هستند. آنها دلشان می‌خواهد که با دیگران فرق داشته باشند و این فرق داشتن را ابراز کنند. برای همین است که برون گراها خیلی رقابت جو، مستقل و حتی پرخاشگر هستند. یک آدم برون گرا گاهی حتی اشتباه قبلی خودش را نمی‌پذیرد و با لجاجت می‌خواهد حرفش را به کرسی بنشاند. درون گراها برون گراها را به پرحرف بودن، سطحی بودن، پرخاشگر بودن و بی توجهی به دیگران متهم می‌کنند. جالب اینجاست که با وجود همه این اتهام‌های متقابل، در 40 سالگی معمولا آدم‌ها به طرف مقابل شخصیتشان می‌چرخند: برون گراها، درون گرا می‌شوند و برعکس.

فرق بحران 40 سالگی با آن بحران این است که در 30 سالگی آدم بیشتر به انتخاب‌هایش شک می‌کند؛ انتخاب‌های مثل انتخاب همسر، انتخاب شغل یا انتخاب رشته تحصیلی. اما در 40 سالگی که به قول یونگ ظهر زندگی است آدم حتی درمورد عمیق ترین ویژگی‌های شخصیتی اش هم تردید می‌کند.
 

برون گرایی؛ انواع و اقسام

آدم‌ها در برخورد با جهان از چهار ابزار استفاده می‌کنند؛ از فکرشان، از حواس پنجگانه شان، از شهودشان و از هیجان‌هایشان. اگر می‌خواهید دقیق تر فرق این چهار ابزار را بفهمید، فردی را تصور کنید که کنار یک رودخانه ایستاده است. اگر در او عاطفه و هیجان مسلط باشد محور زیبایی رودخانه می‌شود. اگر تحت تسلط حواس خود باشد رودخانه را همان طور که هست می‌بیند بی آنکه احساسی نسبت به آن داشته باشد، درست مثل اینکه دارد عکس یک رودخانه را می‌بیند. اگر اندیشه به او مسلط باشد، سعی می‌کند رودخانه را از نظر علمی- مثلا از لحاظ زمین شناسی- بررسی کند و بالاخره اگر شهودگرا باشد، رودخانه را رازی از طبیعت تلقی می‌کند که معنای عاطفی عمیقی در آن پنهان است.

1. برون گرای متفکر

برون گراهای متفکر،منطقی، واقع بین و متعصب هستند. آنها دقیقا مطابق با مقررات جامعه عمل می‌کنند. آنها احساسات و هیجان‌های خودشان را سرکوب می‌کنند و به همین خاطر ممکن است آدم‌های خشک و سردی به نظر برسند. آنها دانشمندان خوبی می‌شوند زیرا تمرکز آنها بر آگاه شدن از دنیای بیرونی و استفاده از قواعد منطقی برای توصیف کردن آن است. روان شناسان می‌گویند بیشتر انگلیسی‌ها و فرانسوی‌ها برون گرای متفکرند. ژنرال دوگل فرانسوی نمونه این جور تیپ‌های شخصیتی است.

3. برون گرای حسی

آدم‌های برون گرای حسی، هم لذت جو هستند و هم سازش پذیر؛ یعنی هم دوست دارند که از دنیا و مافیها لذت کسب کنند و هم آنقدر به تجربه‌های جدید اشتیاق دارند که با هر شرایطی می‌سازند.

2. برون گرای احساساتی

برون گراهای احساساتی، همان طور که از اسمشان برمی آید، عاطفی، حساس و معاشرتی هستند. معمولا زنان بیشتر در این تیپ شخصیتی قرار می‌گیرند تا مردان. برون گراهای احساسی با هیجان‌هایشان با دنیا ارتباط برقرار می‌کنند و نه با افکارشان. آنها بیش از حد به باورها و انتظارات دیگران حساسند. درعین حال آنها به راحتی با شما صمیمی می‌شوند و روی هم رفته آدم‌های معاشرتی و سرزنده ای هستند. می‌گویند مردم مالزی، فیلیپین و ترکیه برون گرای احساساتی هستند.

4. برون گرای شهودی

برون گرای شهودی همان طور که از اسمشان برمی آید، آدم‌های خلاقی هستند. آنها فرصت‌ها را به خوبی کشف می‌کنند؛ به همین خاطر در کسب و کار و البته در سیاست آدم‌های موفقی هستند. آنها براساس حس ششم تصمیم گیری می‌کنند؛ به همین خاطر ممکن است تصمیم گیری‌هایشان خیلی فوری به نظر برسد. می‌گویند آمریکایی‌ها بیشتر برون گرای شهودی هستند، نمونه اش هم توماس ادیسون.
 
 

درون گرایی؛ انواع و اقسام

درون گراها هم مثل برون گراها براساس همان چهار ابزار مواجهه شان با دنیا تقسیم بندی می‌شوند؛ یعنی یا حسی هستند یا احساسی یا شهودی یا متفکر. یک آدم درون گرا با مختصاتی که در صفحه قبل گفتیم را تصور کنید. حالا همین آدم را بگذارید کنار رودخانه و همه چیزهایی که در مقدمه بخش «برون گرایی، انواع و اقسام» گفتیم را در ذهنتان کپی پیست کنید.

1. درون گراهای متفکر

اسمش رویش است دیگر؛ درون گرای متفکر؛ کسی که دوست دارد یک گوشه بنشیند و نظریه از خودش تولید کند. آنها دوست دارند بیشتر خودشان را بشناسند تا دیگران. ضمنا چون که درون گرا هستند با دیگران خوب کنار نمی‌آیند و نمی‌توانند درست باورهایشان را به دیگران منتقل کنند و این افراد به جای احساسات بر فکر تاکید دارند و از قضاوت عملی ضعیف برخوردار هستند. دیگران می‌گویند آنها آدم‌های یکدنده، عزلت گزین، متکبر و بی ملاحظه ای هستند. روان شناس بین فرهنگی می‌گویند مردم آلمان، هند، فنلاند و دانمارک جزو نوع شخصیتی درون گرای متفکر هستند. نمونه آدم‌های درون گرای متفکر هم سقراط و کانت می‌باشند.

4. درون گرای شهودی

درون گراهای شهودی هم تماس کمی با واقعیت دارند. این افراد، ژرف اندیش، خیال پرداز، کناره گیر و بی اعتنا به مسائل عملی هستند. معلوم است که با این توصیف‌ها دیگران آنها را خوب درک نمی‌کنند. آنها عجیب و غریب و نامتعارف به نظر می‌رسند و در کنار آمدن با زندگی روزمره و برنامه ریزی برای آینده مشکل دارند. می‌گویند در روسیه درون گرای شهودی زیاد پیدا می‌شود.

2. درون گرای احساسی

درون گراهای احساسی تفکر منطقی ر سرکوب می‌کنند. این افراد هیجان عمیقی دارند ولی از ابراز علنی آن خودداری می‌کنند. آنها مرموز و دست نیافتنی به نظر می‌رسند و به ساکت بودن، متواضع بودن و بچگانه بودن گرایش دارند. آنها به احساسات و افکار دیگران اهمیت زیادی نمی‌دهند و منزوی، سرد و از خود مطمئن به نظر می‌رسند. مردم به این آدم‌ها می‌گویند «تودار». می‌گویند اعراب درون گرای احساسی هستند.

3. درون گرای حسی

درون گرای حسی، منفعل، آرام و جدا از دنیای روزمره به نظر می‌رسند؛ انگار ساکن جزیره ای هستند که دنیای روزمره هیچ ربطی به آنها ندارد. جالب اینجاست که این آدم‌ها خیلی خوشبین هستند و فکر می‌کنند آدم‌های دور و برشان همه کارهایشان خیرخواهانه است. جالب تر اینجاست که آنها از لحاظ زیبایی شناختی حساسند و خودشان را در قالب یک اثر هنری ابراز می‌کنند. می‌گویند ژاپنی‌ها و اتریشی‌ها، سوئدی‌ها، نروژی‌ها و سوئیسی‌ها درون گرای حسی هستند. موتزارت نمونه یک درون گرای حسی است.

 

دانستن درباره نوع شخصیت به چه درد می‌خورد؟

هرکسی را بهر کاری ساختند

شاید سوال کنید که «خب، گیرم که ما دانستیم که شخصیتمان از کدام نوع است، خب، که چی؟». در این صورت باید خدمتتان عرض شود که دانستن درباره برون گرایی و درون گرایی در چند زمینه خیلی مهم زندگی کابرد دارد. این چند مورد به تفکیک خدمتتان عرض می‌شود:
 
1- انتخاب رشته تحصیلی: شما که از حالا شروع کرده اید به خواندن کنکور سال بعد، خوب است یکی از عوامل انتخابتان را بگذارید همین نوع شخصیت. آدم‌های درون گرا با رشته‌هایی مثل ادبیات، بعضی از رشته‌های هنر و بعضی از رشته‌های آزمایشگاهی حال می‌کنند. یک آدم درون گرا هیچ وقت نمی‌تواند با درس‌های روزنامه نگاری یا علوم اجتماعی حال کند. برعکس، آدم‌های برون گرا با رشته‌های اکتیو بیشتر حال می‌کنند. مهندسی‌های پردردسر، روان شناسی، علوم اجتماعی، انواع رشته‌های پزشکی، مددکار اجتماعی و روزنامه نگار رشته‌هایی هستند که برون گراها خیلی با آنها حال می‌کنند.

2- انتخاب شغل: در مملکت ما که معمولا براساس رشته تحصیلی آدم‌ها سرکارشان نمی‌روند، برای همین انتخاب شغل را جدا گذاشتیم. شما ممکن است آدم درون گرایی باشید و بر سر یک کار برون گرایانه هم گذاشته شوید. اما چیزی که معلوم می‌کند که در شغلتان پیشرفت می‌کنید یا نه، جوربودن شغل با جنس شخصیتتان است. آدم‌های برون گرا با شغل‌هایی که بیشتر با مردم سر و کار دارد، حال می‌کنند. فروشندگی، کار در بازار، کار در مطبوعات، کارهای درمانی، کارهای فرهنگی و خلاصه هرچی شغل شلوغ وجود دارد، راست کار برون گراهاست. برعکس، درون گراها حتی اگر در رشته ای برون گرایانه هم تحصیل کرده باشند، سراغ شق‌های درون گرایانه اش می‌روند؛ مثلا کسی که معماری خوانده، بیشتر دوست دارد که کشیدن نقشه در خلوت را تجربه کند تا اداره یک شرکت شلوغ معماری را.

3- ازدواج: برون گراها با درون گراها نمی‌سازند و برعکس. لطفا چرت و پرت‌هایی مثل اینکه «همسر آینده من باید مکمل من باشد» را کنار بگذارید و دنبال مشابه خودتان بگردید. توی جلسه خواستگاری هم تست شماره قبل را ببرید بزنید، ببینید به هم می‌آیید یا نه!


منبع: همشهری جوان -شماره224
بازنشر اختصاصی سیمرغ

تا حالا زندگی کردی ؟؟

هنوز هم بعد از این همه سال، چهره‌ی ویلان را از یاد نمی‌برم. در واقع، در طول سی سال گذشته، همیشـه روز اول مـاه کـه حقوق بازنشستگی را دریافت می‌کنم، به یاد ویلان می‌افتم ...

ویلان پتی اف، کارمند دبیرخانه‌ی اداره بود. از مال دنیا، جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی دیگری نداشت. ویلان، اول ماه که حقوق می‌گرفت و جیبش پر می‌شد، شروع می‌کرد به حرف زدن ... 

روز اول ماه و هنگامی‌که که از بانک به اداره برمی‌گشت، به‌راحتی می‌شد برآمدگی جیب سمت چپش را تشخیص داد که تمام حقوقش را در آن چپانده بود. 

ویلان از روزی که حقوق می‌گرفت تا روز پانزدهم ماه که پولش ته می‌کشید، نیمی از ماه سیگار برگ می‌کشید، نیمـی از مـاه مست بود و سرخوش... 

من یازده سال با ویلان هم‌کار بودم. بعدها شنیدم، او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است. روز آخر کـه من از اداره منتقل می‌شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می‌کشید. به سراغش رفتم تا از او خداحافظی کنم. 

کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن، عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کند زندگی‌اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند؟ 

هیچ وقت یادم نمی‌رود. همین که سوال را پرسیدم، به سمت من برگشت و با چهره‌ای متعجب، آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: کدام وضع؟ 

بهت زده شدم. همین‌طور که به او زل زده بودم، بدون این‌که حرکتی کنم، ادامه دادم: 
همین زندگی نصف اشرافی، نصف گدایی!!! 
ویلان با شنیدن این جمله، همان‌طور که زل زده بود به من، ادامه داد: 
تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفتی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟
گفتم نه
گفت: تا حالا همه پولتو برای عشقت هدیه خریدی تا سورپرایزش کنی؟
گفتم: نه !
گفت: اصلا عاشق بودی؟
گفتم: نه
گفت: تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟ 
گفتم: نه ! 
گفت: خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟ 
با درماندگی گفتم: آره، ...... نه، ..... نمی دونم !!! 

ویلان همین‌طور نگاهم می‌کرد. نگاهی تحقیرآمیز و سنگین .... 

حالا که خوب نگاهش می‌کردم، مردی جذاب بود و سالم. به خودم که آمدم، ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله‌ای را گفت. جمله‌ای را گفت که مسیر زندگی‌ام را به کلی عوض کرد. 

ویلان پرسید:
می‌دونی تا کی زنده‌ای؟ 
جواب دادم: نه ! 
ویلان گفت: پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی
...
Every sixty seconds you spend angry, upset or mad, is a full minute of happiness you'll never get back. 
هر 60 ثانیه ای رو که با عصبانیت، ناراحتی و یا دیوانگی بگذرانی، از دست دادن یک دقیقه از خوشبختی است که دیگر به تو باز نمیگردد
 
****
Life is short, Break the rules, Forgive quickly, Kiss slowly, Love truly, Laugh uncontrollably, And never regret anything that made you smile..
زندگی کوتاه است، قواعد را بشکن، سریع فراموش کن، به آرامی ببوس، واقعاً عاشق باش، بدون محدودیت بخند، و هیچ چیزی که باعث خنده ات میگردد را رد نکن...

هدف گذاري براي سال جديد

ممكن است شما هم از آن دسته افرادي باشيد كه با شروع سال جديد هدف گذاري مي‌كنند و تصميم مي‌گيرند كلاً  تغيير كرده و آدم متفاوتي باشند. اگر دوست داريد امسال مثل حرفه اي ها عمل كنيد بهتر است با نحوه ي بهتر هدف گذاري براي هدفي كه براي سال جديد داريد آشنا شويد تا امسال حتما به هدفتان برسيد!
 


متاسفانه بايد بگويم كه در 90 درصد موارد، هدف هايي كه از اول سال تعيين مي‌كنيم با شكست روبه‌ رو مي‌شود كه مهمترين دليل اين شكست نيز كاهش شديد انگيزه پس از چند هفته مي‌باشد

كاهش انگيزه اين گونه هدف گذاري  چند دليل اصلي داشته :

-    هدفي كه براي سال جديد انتخاب ميكنيم معمولا واضح نيست:

مثلا تصميم مي‌گيريم وزن خود را كم كنيم، خوش اخلاق تر شويم، معدل خود را بهتر كنيم و يا درآمد بالاتري داشته باشيم... اين گونه هدف گذاري ها حتما شكست خواهد خورد زيرا واضح و روشن نيستند. اگر مي‌خواهيد وزن خود را كم كنيد بايد دقيقا مشخص كنيد كه مي‌خواهيد چند كيلو باشيد، براي وزن كم كردن هر روز بايد چه كارهايي انجام دهيد، چه غذاهايي نخوريد و چگونه ورزش كنيد... اگر مي‌خواهيد به هدفتان برسيد بايد از ابتدا بدانيد كه اين هدف دقيقا چه مي‌باشد.

-    فرصت يكساله گاهي خيلي طولاني مي‌باشد:

وقتي اول سال هدفي تعيين مي‌كنيم، اين هدف به احتمال زياد يكساله بوده كه اين مدت براي بيشتر هدف ها زمان خيلي زيادي محسوب مي‌شود و به همين دليل رسيدن به هدف را به عقب مي اندازيم زيرا تصور مي كنيم كه هنوز خيلي وقت داريم... پس براي هدفتان بيشتر از چند ماه وقت نگذاريد تا تنبلي بر شما غلبه نكند و از انگيزه تان كم نشود.

حال برسيم به تصميم گيري براي سال جديد ( يادگيري زباني جديد)

فرض كنيد امسال مي‌خواهيم يادگيري زبان اسپانيايي را هدف سال جديدمان قرار دهيم. براي اينكه به اين هدف برسيم ، موارد زير بايد حتما رعايت شود:

1-    دقيقا مشخص شود كه منظور از يادگيري اسپانيايي چيست... مكالمه، قبولي در آزموني به زبان اسپانيايي، مصاحبه شغلي، خواندن كتاب به زمان اسپانيايي، دانستن 5000 لغت به اسپانيايي...
2-    هدف به قسمت هاي كوچك تر تقسيم شود. مثلا اگر هدفي كه مشخص شده مكالمه اسپانيايي است، آن را به احوال پرسي، مكالمه در هتل، صحبت درباره وضع هوا و ... تقسيم بندي كنيد.
3-    براي رسيدن به هدف (لزوماً) يكسال وقت لازم نيست! 3 يا 6 يا 9 ماه براي يك هدف مثل مكالمه اسپانيايي بهتر جواب مي‌دهد. براي هر هفته، هر ماه و يا هر ده روز هم هدف گذاري شود تا بخشي از هدف مورد نظر تكميل شود و هم انگيزه ي اوليه حفظ شده و يا حتي بيشتر شود.


اين چند نكته كوتاه و ساده اگر رعايت شود، هدف گذاري و رسيدن به اهداف ساده تر و دست يافتني تر مي‌شود و در نتيجه سال جديدمان هم پربارتر و شيرين تر خواهد بود.
(سال خوبی داشته باشین)

 8 خصیصه آقایون که خانمها مخفیانه دوست میدارند......




خیلی سخت است که بتوان بر طبق خصوصیات اخلاقی که جنس مخالف آنها را میپسندد رفتار کرد. معمولاً هنگامیکه زمان قرارهای ملاقات فرا می رسد، خانم ها از هر نظر به خودشان می رسند، اما در مقابل آقایون همان چهره خسته و عرق کرده باشگاه را ترجیح می دهند. نکته مهمی که آقایون نباید هیچ گاه از نظر خود دور کنند این است که خانم ها همیشه آنطور که وانمود می کنند، نیستند و هیچ گاه حقیقت چیزهایی را که دوست دارند در همسر خود ببینند را به زبان نمی آورند. شاید برخی از خانم ها نسبت به بعضی از خصوصیات اخلاقی همسرشان دل خوشی نداشته باشند و همیشه از او ایراد بگیرند و به او غر بزنند؛ اما بد نیست که در این قسمت از برخی خصوصیاتی که می تواند یک خانم را همواره علاقمند به شوهرش نگه دارد نیز چیزهایی بدانیم. شاید خانم ظاهراً از تعدادی از رفتارهای بخصوص آقا رضایت نداشته باشد، اما واقعیت این است که او در باطن خود، از زور خوشحالی در حال انفجار میباشد. تعجب آور است؟!


این مقاله را بخوانید تا ببینید کدامیک از رفتارهای "مردانه" تان حس علاقه همسرتان را بر می انگیزد و برای تغییر آنها مجددا فکر کنید.


1- مرد مردها


هر چند خانم ها ادعا می کنند که از مردهای مرتب و تمیز و شیک پوش خوششان می آید، اما گاهی اوقات اگر با لباس های ورزشی کج و کوله جلوی آنها ظاهر شوید، غذا را بدون رعایت آداب ویژه بخورید، و در کوچه فوتبال بازی کنید، شاید به نظر خانم ها خیلی جذاب تر هم جلوه کنید. او بدش نمی آید که هر چند وقت یکبار برای نجاتش تلاش کنید، و یا اگر از عهده تعمیر برخی وسایل بر می آیید این کار را انجام دهید، و یا حتی با دوستان خود گپ بزنید.


یک خانم با یک آقا قرار نمی گذارد تا بر سر این موضوع که کدامشان کفش ها و یا موهای شیک تری دارند با او به رقابت بپردازد؛ بلکه این تفاوت های موجود میان شما دو نفر است که منجر به اتصال هر چه بیشتر شما به هم می شود. البته نباید فراموش کنید که زمانیکه برای مشاهده تئاتر و یا صرف شام به بیرون می روید، او از شما انتظار دارد که لباسهای مناسب و آراسته ای به تن کنید، اما در عین حال باید در نظر داشته باشید که در بقیه ساعات بیشتر از حس مردانگی شما لذت می برد - هر چند این امکان وجود دارد که هرگز به این موضوع اعتراف نکند- همیشه لازم نیست شیک ترین لباس ها را به تن کنید و درهای مختلف را پیش از او برایش باز کنید، فقط کافی است که آروغ های بعد از نوشیدنی را در زمان مناسب و هنگامیکه با دوستانتان هستید بزنید.


2- نه گفتن


شما باید تصمیماتی که به ذهنتان را می رسد را انجام دهید و بر طبق آنچه عقلتان به شما دستور می دهد، عمل کنید؛ حتی اگر این کار سبب عصبانی شدن خانم شود. آقایون تصور می کنند که دخترخانم ها به دنبال نامزدهایی می گردند که او را بتوانند روی یک انگشت خود بچرخانند و هر چه که می گویند انجام دهد. اگر بخواهید همیشه مطابق آنچه به شما دیکته می شود، عمل کنید، دیری نخواهد گذشت که رابطه تان کسل کننده و ملال آور می شود. خانم ها به دنبال مردی هستند که چیزی برای ارائه کردن در دست داشته باشد و بتواند عقاید و ملاحظات شخصی خود را در بحث ها وارد کند. آنها به دنبال مردی هستند که شخصیت منحصر بفردی داشته باشد. اگر تمام زندگی یک مرد را تنها "همسرش" تشکیل دهد، آنگاه دیگر چیزهای زیادی برای گفتن ندارد و برایش سورپرایزهای زیادی باقی نمی ماند که بتواند در مواقع ضروری آنها را رو کند.


حتی اگر همسر شما از آن دست خانم هایی باشد که دوست دارند قدرت و کنترل خانواده را بدست بگیرند، باز هم بدش نمی آید که گه گاه با شما قدرت آزمایی و جدلی برابر داشته باشد. بنابراین اگر تا به حال تصور می کردید که باید کنترل تمام امور را به دست او بسپارید، بهتر است از این به بعد دست از این کار بردارید؛ به منظور حفظ رابطه و نگه داشتن او حتماً نباید خودتان را به یک خدمتکار خانگی دست آموز تبدیل کنید.


3- داشتن شهوت جنسی شدید


کاملاً روشن است که اگر یک رابطه، تنها به برقراری روابط جنسی محدود شود، طرف مقابل احساس می کند که مورد سوء استفاده قرار می گیرد؛ اما از سوی دیگر باید این امر را نیز در نظر گرفت که یک خانم زمانیکه می بیند شوهرش در مقابل او کنترل خود را از دست میدهد و ابزار علاقه می کند انگار دنیا را به وی داده اند. اگر همسر شما شاغل است و شب هنگام پس از یک روز سخت کاری و سرو کله زدن با ارباب رجوع و همکاران او را در خانه می بینید هیچ چیز جز معاشقه نمی تواند او را خوشحال کند؛ این امر سبب می شود که او خودش را در راس تمام شادی های جهان قرار دهد. اگر او شغل حساس و با ارزشی دارد و در سمت مهمی قرار دارد، بهتر است شما شروع کننده ارتباط جنسی باشید. این امر به او اجازه می دهد که با خیال راحت از رابطه خود لذت ببرد.


4- مستقل بودن


شاید همیشه خانم ها به این دلیل که همسرشان ادعا می کنند سرشان بیش از اندازه شلوغ است، به آنها توجه کافی مبذول نمی دارند، وقت زیادی را در محل کار خود سپری می کنند و یا با دوست های خود خوش گذرانی می کنند، ناراحت می شوند. باید توجه داشت باشید که اگر می خواهید همسرتان در کنارتان باقی بماند، باید مانند یک پرنسس با او رفتار کنید؛ اما از طرف دیگر، همواره در نظر داشته باشید که اگر سرگرمی، تفریح و کارهای دیگری برای انجام دادن نداشته باشید، ممکن است خانم احساس کند که در حال خفه شدن در رابطه است. همان اندازه که شما در رابطه نیاز به فضا دارید، خانم ها نیز از آزادی خود لذت می برند و شدیداً به آن محتاج هستند. یک مرد مستقل و متکی به نفس در نظر خانم ها از جذابیت بیشتری برخوردار می باشد. یک مرد محتاج و بدون آرزو های بزرگ، برای بیشتر خانم ها هیچ گونه جذابیتی ندارد. بنابراین شما مجاز هستید که با دوستان مختلف خود قرار ملاقات بگذارید و شغل و سرگرمی مخصوص به خودتان را داشته باشید.


5- حسود بودن


حسادت یکی از احساسات قوی به شمار می رود. هر چند انسان ها نمی توانند میزان دقیق حسادت خود را کنترل نمایند، اما مقدار کمی حسد، آن هم به طور گاه گاه و اتفاقی، به راحتی می تواند حس جاذبه شما را در نظر او افزایش دهد. اگر شما نسبت به مردهایی که با اوصحبت می کنند، هیچ گونه عکس العملی از خود نشان ندهید، او تصور می کند که به هیچ وجه برایش ارزش قائل نیستید، به همین دلیل به دنبال کسی می رود که این خلا را برایش پر کند. اگر او در مورد یک همکار مذکر خیلی صمیمی و یا مربی اش بازخواست نمایید، شاید در ظاهر به شما غر بزند، اما در باطن لبخندی بر لب هایش نقش خواهد بست. توجه: زمانیکه نوبت به حسادت می رسد، مقدار کمی از آن می تواند مثمر ثمر واقع شود، پس در خرج کردن آن به شدت صرفه جویی کنید. از قدرت فوق العاده آن با خبر شوید: او می تواند عاشق مردی شود که نسبت به دارایی های شخصی او حساس بوده و از آنها محافظت کند.


6- آسیب پذیری گاه به گاه


هر انسانی دوست دارد که احساس کند دیگران به وجود او نیازمند هستند و از آنجایی که کمتر اتفاق می افتد یک خانم بتواند از شوهر خود محافظت کند، بد نیست که به او اجازه دهید این کار را از طریق روش های دیگر به شما اثبات کند. برای مثال بد نیست که به او اجازه دهید تا به شما گوشزذ کند نیاز به جوراب های بیشتری دارید، یا اینکه همیشه یادتان می رود رخت ها را به خشک شویی ببرید، و برای بستن کروات خود به کمک او احتیاج دارید.


شاید احمقانه به نظر برسد اما گاهی اوقات همین موارد ساده و پیش پا افتاده سبب می شود که او احساس بهتری نسبت به خودش پیدا کند و بیش از پیش جذب شما شود. البته این امر بدان معنا نیست که سعی کنید از او برای خود یک مادر بسازید - هر چند او از این کار بدش نمی آید - اما این امر شاید جزء آخرین چیزهایی باشد که او انتظارش را از شما دارد؛ فقط زمانیکه نیاز به کمک داشتید و احساس می کردید که او می تواند به شما کمک کند، از او درخواست همکاری کنید. با این کار بدون شک به او احساس قدرت، سودمند واقع شدن، و مهم بودن دست خواهد داد. اغلب مردها تصور می کنند که برای کشاندن خانم ها به سمت خود باید از خودشان یک قهرمان دست نیافتنی بسازند، اما این امر صحت ندارد. مقداری نیازمندی و کمک خواستن سبب می شود که شما در نظر او تا حدی آسیب پذیر جلوه کنید، و در چنین موقعیتی تمام خانم ها حاضر ایستاده اند تا به داخل رابطه شما آمده و به شما کمک کنند.


7- پنهان کردن احساسات


شاید او همیشه اعتراض می کند که چرا نباید بداند که شما در حال فکر کردن به چه موضوعی هستید. شاید دوست داشته باشد بداند که در طول روز و در محل کار برای ما چه اتفاقاتی رخ داده، شاید همیشه از شما بخواهد تا در مورد همه چیز با او صحبت کنید، و به اصطلاح سفره دلتان را برای او باز کنید تا بتواند به عمیق ترین نقطه از احساساتتان دسترسی پیدا کند. شما می دانید که خانم ها با دوست های دختر در مورد جزییات تمام مسائل به خصوص در مورد نگرانی های خود، صحبت می کنند. به همین دلیل اگر بخواهید تمام احساست خود را در مقابل او بازگو کنید، خیلی راحت می تواند به شما نمره دهد.


در برخی مواقع اگر کمی از او دوری کنید و خود را کمی اسرار آمیز جلوه دهید، او علاقه بیشتری به شما پیدا خواهد کرد. نکته جالب اینجاست که خودش به شخصه برای پیدا کردن حقیقت تلاش می کند. خانم ها لذت می برند تا بدون اینکه شما به آنها چیزی بگویید، خودشان بتوانند از اسرار شما سر در بیاورند. شاید آنقدرها هم که شما تصور می کنید از این کار متنفر نباشد.


8- سرتاپای او را وارسی کنید


خانم ها به اندازه آقایون دوست دارند که دیگران آنها را به خاطر توانایی های ذهنی و عملی شان تحسین کنند، و زمانیکه کاری را درست انجام دادند مورد تشویق قرار بگیرند؛ آنها در چنین حالتی انتظار ترفیع رتبه و تشویقی نیز دارند. اگر یک خانم با حالت جذابی صحبت میکند دلش می خواهد مورد توجه قرار بگیرد. البته این امر به شرایط و کسانیکه به او توجه می کنند هم بستگی دارد.


اما زمانیکه نوبت به مردی می رسد که خانم دوستش می دارد، با کمال میل به او اجازه می دهد که کلیه متعلقاتش را چک کند. خانم ها هم مانند آقایون از تعریف و تمجید لذت می برند. اگر به او توجه کنید او واقعا خوشحال می شود و این خوشحالی شما را به هر کجا که بخواهید خواهد رساند.


همیشه بهترین رفتارهایتان را رو نکنید


هر چند خانم ها در بیشتر موارد، زمانی که غر زدن هایشان را شروع می کنند کاملاً جدی هستند، (به ویژه زمانیکه آشغال غذاهای خود را روی میز بگذارید و یا جوراب هایتان را برندارید) اما باید این امر را هم در نظر داشته باشید که اگر بخواهید همیشه با او موفقت کنید و مطابق خواسته هایش رفتار کنید، او دلش برای خود واقعی شما تنگ خواهد شد.


این دست رفتارها به دو قسمت تقسیم می شوند: آنهایی که خود واقعی شما را نمایان می سازند و آن دسته ای که شما را به او نشان می دهند. از آنجایی که ما کاملاً واقف هستیم که خانم ها نیازمند توجه هستند و همین توجه باعث جذب خانمها به آقایون می شود، این احتمال وجود دارد که برخی رفتارهای منحصر بفرد شما باعث شود تا گل لبخند را بر روی لب های او بنشاند و در وجود او جذابیت بیشتری نسبت به شما ایجاد نماید. بنابراین هیچ گاه نباید به ظاهر صحبت های او توجه کنید؛ در بیشتر مواقع او شما را فقط به خاطر وجود خودتان دوست می دارد.

راه هایی برای کشف شخصیت آدم ها

                           

بعضی افراد سعی می کنند به خیال خودشان با مهارت هرچه تمام تر طوری صحبت کنند که افکار و نیات قلبی و ‌درونی شان مشخص نشود. مثلاً نزدیک به یک ساعت از دوستی، محبت و یکرنگی صحبت می کنند اما کوچکترین ‌آشنایی با آن ندارند! با کمی دقت و منطق به راحتی می توان تفاوت بین یک صحبت صادقانه و غیردوستانه را دریافت. اگر زبان در ‌خدمت افکار نادرست قرار گیرد سایر اجزای بدن نمی توانند چندان فریب دهنده باشند. برای تک تک ما، بارها و ‌بارها پیش آمده که بگوییم: "حرف قشنگی زد، اما نمی دانم چرا به دلم ننشست؟"! درحقیقت "زبان بدن" پیام ها و حرف های زیادی برای گفتن دارد که بعضی از افراد سعی می کنندبا مهارت آن ‌را هم مخفی کنند، برای همین در یک مکالمه تلفنی موفق تر از ملاقات رو در رو عمل می کنند. ‌اما شاید برای این گروه تعجب آور باشد اگر بدانند که یک محقق انگلیسی به نام پروفسور CHRIS‌ ‌‌IDZIKOWSKI اعتقاد دارد از روی نوع خوابیدن افراد هم می توان پی به شخصیت آنان برد! او حالات ‌مختلف بدن در هنگام خواب را به شش گروه تقسیم می کند و براساس آن نوع شخصیت فرد را بررسی و بیان می‌کند.

‌راستی شما چگونه می خوابید؟!
۱) خواب جنینی: در این وضعیت شخص به حالت جنینی، بدن خود را جمع می کند وبه خواب می رود. آمار نشان می دهد که ‌۴۱%‌ افراد در موقع خواب چنین وضعیتی را در بدن خود نشان می دهند و جالب است که زنان ۲برابر مردان در ‌این حالت به خواب می روند. افراد این گروه حتی اگر به ظاهر افرادی خشن و بی احساس بـه نـظـــر بـــرسـنـــد، امـــا قـلـبـــی ‌مـهــربــان و حـســاس دارنــد. آنهـادر برخوردهای اجتماعی خود در ملاقات های نخست، به علت خجالت و شرم زیاد ‌نمی توانند به راحتی و خوبی رفتار کنند، اما در کمال تعجب،این مشکل به راحتی در ارتباطات بعدی آنها با غریبه دیروز از بین می رود.
۲) ۱۵%‌ از افراد ترجیح می دهـــنـــــــد در هـــنـــگــــــام خــــــوابـــیــــــدن بــــــه پـــهـــلــــــو بـــخــــــوابـــنــــــد و دو دست خود را در کناره های بدن قرار دهند. ‌این افراد از بودن در اجتماع و میان سایرین لذت می برند و در بیشتر مواقع داوطلبانه در کارهای گروهی ‌مسئولیت می پذیرند.با توجه به علاقه و اشتیاق زیاد آنها به ارتباط با سایرین، می توان گفتبه راحتی به غریبه ‌ها اعتماد می کنند و متاسفانه در بسیاری مواقع فریب هم می خورند.
۳ ) ۱۳% افراد تمایل دارند به پهلو بخوابند و دست های خود را در جلو به سمت ‌خارج قرار دهند (عمود بر بدن.) این گروه بیشتر نیمه خالی لیوان را می بینند و نسبت به سایرین بدگمان هستند. ‌در تصمیم گیری بسیار کُند عمل می کنند و مدت ها طول می کشد تا موفق شوند خود را به انجام دادن یا ندادن ‌کاری راضی کنند. اما نکته مثبت این است که ســـرانــجام پـــس از تـصـمـــیــم گیــری، سخت می توانند از آن دست بردارند ‌و در آن تغییری ایجاد کنند. (البته باید دعا کرد که تصمیم های درستی گرفته باشند)
۴) به پشت خوابیدن : این گروه به پشت مــــــی خــــــوابـــنــــــد و دســــــت هــــــا را در کــنـــــار پــهــلـــــو و چــســبــیـــــده به بدن نگه می دارند. افراد این دسته معمولاً ‌آرام و محافظه کار هستند. آنها سر و صدا و اعتراض را دوست ندارند و سعیمی کنند کارهای خود و سایرین را ‌قانونمند و اصولی ببینند.
۵ ) ۱۷%‌ از نفرات مورد بررسی، صورت خود را به بالش می چسبانند و با دستهایشان اطراف بالش را می گیرند و ‌سر را به یک سمت می چرخانند. این افراد اکثراً عجول هستند و می توان قدرت درونی خوبی در انجام کارها از ‌آنان دید. آنها تمایل دارند بیشتر در میان جمع باشند، هرچند از انتقاد شنیدن دل خـوشـی نـدارنـد و گاه در اثر عدم ‌تــحــمـــــل، شـــــرایــطـــــی نـــــاخــــوشــــایــنــــد بــــرایــشــــان پــیــــش مــــی آیــــد.
۶) گروه آخرگروهی هستند که به پشت می خوابند و هر دو دست خود را بالا می برند و اطراف بالش می گذارند. از نظر شخصیتی ، ‌اکثراً شنوندگان خوبی هستند و با صبر و حوصله به حرف ها و سخنان دیگران گوش می دهند وگرچه همیشه ‌برای کمک و امداد به نیازمندان در شتاب هستند، اما اغلب ترجیح می دهند در مرکز توجه قرار نگیرند.

آیا شما عضو گروه 99 هستید؟


پادشاهی که یک کشور بزرگ را حکومت می کرد، باز هم از زندگی خود راضی نبود؛ اما خود نیز علت را نمی دانست! روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد. هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد، صدای ترانه ای را شنید. به دنبال صدا، پادشاه متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد.
پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید: چرا اینقدر شاد هستی؟
آشپز جواب داد: قربان، من فقط یک آشپز هستم، اما تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم. ما خانه ای حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم. بدین سبب من راضی و خوشحال هستم…
پس از شنیدن سخن آشپز، پادشاه با نخست وزیر در این مورد صحبت کرد.
نخست وزیر به پادشاه گفت : قربان، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست!!!
اگر او به این گروه نپیوندد، نشانگر آن است که مرد خوش بینی است.
پادشاه با تعجب پرسید: گروه 99 چیست؟؟؟
نخست وزیر جواب داد: اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست،
باید این کار را انجام دهید: یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید.
به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست!!!
پادشاه بر اساس حرف های نخست وزیر فرمان داد یک کیسه با 99 سکه طلا را در مقابل در خانه آشپز قرار دهند..
آشپز پس از انجام کارها به خانه باز گشت و در مقابل در کیسه را دید. با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد. با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته و شوریده گشت. آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد. 99 سکه؟؟؟ آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است. بارها طلاها را شمرد؛ ولی واقعاً 99 سکه بود!!! او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست!!! فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد. اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد؛ اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد!!!
آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند. تا دیروقت کار کرد. به همین دلیل صبح روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد
که چرا وی را بیدار نکرده اند!!! آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند؛ او فقط تا حد توان کار می کرد!!!
پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسر آشپز آورده است و علت را از نخست وزیر پرسید. نخست وزیر جواب داد: ‘قربان، حالا این آشپز رسماً به عضویت گروه 99 درآمد!!!
اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند: آنان زیاد دارند اما ...راضی نیستند!
آیا شما هم عضو گروه 99 هستید؟

سادیسم ، مازوخیسم

 

سادیسم یا دیگر آزاری

سادیسم عبارت است از وارد کردن رنج و آزار جنسی یا روانی به شخصی دیگر به منظور حصول تحریک جنسی .دیگر آزاری با احساس لذت جنسی از راه ایجاد درد در دیگران و تماشای صحنه ی ایجاد درد در دیگران همراه است . اهانت ، کتک زدن ، زخمی کردن و حتی کشتن از جمله اعمالی است که د فرد سادیسم لذت جنسی ایجاد می کند .

اولین کسی که دو اصطلاح سادیسم و مازوخیسم را مطرح کرد ، کرافت ابینگ رفتار شناس جنسی آلمانی ، در قرن 19 بود . کتاب psychopathia sexualis  نوشته ی او اولین کتاب پزشکی در زمینه تمایلات جنسی محسوب می شود .

سادیسم از نام شخصی به نام مارکی دو ساد گرفته شده است .

مارکی دوساد که یکی از اعیان فرانسه بوده است در سال 1774 با دختری از ثروتمندان فرانسه ازدواج می کند . او در سال اول ازدواجش به سبب آشوبی که در فاحشه خانه ایجاد کرد ، دستگیر و در همین سال از همسرش جدا شد . دوساد دوباره ازدواج کرد و به زودی به عنوان یک آدم عیاش و شهوت طلب شهرت یافت . او بارها به خاطر خشونت و شکنجه و زندانی کردن و حتی کشتن زنان زیادی در خانه اش دستگیر و زندانی شد ولی هر بار به خاطر موقعیت اجتماعی اش آزاد شد . اما مارکی به خاطر تکرار اعمال سادیسمی خود و قتل وحشتناک زنی که جسد تکه پاره اش را از خانه اش پیدا کردند دستگیر شد و به زندان باستیل و از آنجا به تیمارستان شارنتون اعزام شد . او بعدها کیفیت ارتکاب این جنایت را در کتابش که زن و خواهر زنش قهرمانان داستان هایش بودند تشریح کرد . او در سال 1814 در سن 74 سالگی در یکی از بیمارستانهای روانی فرانسه بدرود حیات گفت .

سه نوع سادیسم وجود دارد که هر سه نوع آن می تواند در یک شخص وجود داشته باشد :

سادیسم ذهنی : حالتی است که شخص سادیک بجای اینکه به دیگران آزار و اذیت وارد کند ، صحنه های اعمال سادیسمی را در ذهن و تصور خود مجسم می کند و از آنها کسب لذت می کند .

سادیسم سمبولیک : یک حالت انحرافی و غیر عادی روانی است که مبتلایان آن ، به جای وارد کردن زجر و شکنجه بدنی به دیگران ، کوشش می کنند با تحمیل حالات مخرب روانی مانند توهین و تحقیر کردن و پایمال کردن شخصیت افرادی که با آنها برخورد می کنند ، برای خود یک حالت ارضاء روانی ایجاد کنند .

سادیسم بدنی : انحراف سادیسم واقعی یا سادیسم بدنی که افراد مبتلا به این نوع سادیسم ، کسب لذت و شعف جنسی را در تحمیل آزار و اذیت بدنی و ایجاد دردهای جسمی برای دیگران می بینند و این اعمال را بعضی اوقات حتی تا مرحله ی قتل و کشتار مرتکب می شوند . بعضی افراد با آزار و شکنجه و کشتن حیوانات به لذت جنسی می رسند .

در رابطه ی سادیستی_ مازوخیستی ، غالبا از وسایلی چون زنجیر ، شلاق ، وسایل لاستیکی و تجهیزات چرمی و تسمه ای و کفشهای پاشنه بلند استفاده می شود شلاق زدن و بانداژ شدن هم جزئی از این روابط است . در برخی از مناطق آمریکا و اروپا که چنین نیازهایی

وجود دارد ، فروشگاهها ، ابزار مناسبی برای چنین

تمایلاتی تدارک می بینند و مطبوعاتی هستند که آشکارا

آگهی دعوت به همکاری از فعالیت های سادومازوخیستی را چاپ می کنند .

ملاکهای تشخیصی دیگرآزاری بر اساس DSM-IV :                        

*  وجود خیالپردازیهای برانگیزنده ی جنسی ،امیال جنسی یا رفتارهای برگشت کننده و شدید مربوط به اعمالی که شخص با انجام آنها از رنج روانی یا جسمی قربانی ، برانگیختگی جنسی بدست می آورد ، به مدت دست کم 6 ماه .

*  خیالپردازیها ، امیال جنسی یا رفتارها موجب پریشانی یا اختلال عمده ی بالینی در کارکرد اجتماعی ، شغلی یا سایر زمینه های مهم می شوند .

 

مازوخیسم یا خود آزاری :

انحراف مازوخیسم یا شهوت خودآزاری نقطه ی مقابل انحراف جنسی سادیسم است . یک فرد سادیک از آزارو اذیت کردن به دیگران لذت جنسی می برد ، اما یک انسان مبتلا به مازوخیسم از عذاب و شکنجه وارد شدن به خودش لذت جنسی کسب می کند .

کانون اصلی این نابهنجاری جنسی ، عمل تحقیر شدن، کتک خوردن، به بند کشیده شدن یا رنج بردن به گونه ای دیگر است اعمال آزار خواهانه ای که ممکن است از شریک جنسی خواسته شوند مشتمل بر مهار کردن ، بستن چشم، لگد مال کردن، سیلی زدن، تازیانه زدن، کتک زدن، دادن شوک الکتریکی، بریدن وتحقیر کردن است .

فروید معتقد است که، آزارخواهی، ناشی از برگشت تخیلات تخریبی به طرف خود است . اینگونه افراد ممکن است در دوران کودکی تجاربی داشته اند که آنهارا متقاعد کرده است که درد کشیدن پیش شرط لذت جنسی است . 

ماهیت تخصصی فعالیتهای جنسی و تمایل برخی افراد سادومازوخیست به ملاقات کردن با کسانی که ترجیحات جنسی مشابهی دارند، آنها را به سمت پیوستن به سازمانهایی می کشاند که برای ارضا کردن نیازهای آنها تدارک دیده شده اند مثل انجمن (( تیل یولنشپیگل )) در نیویورک سیتی یا انجمن (( یانوس)) در سانفرانسیسکو . فعالیتهایی مانند بریدن، سوراخ کردن، انقیاد وشوک دهی می توانند خطرناک باشند و این خطر، احساس برانگیختگی سادومازوخیستها را بیشتر می کند . در حالت افراطی تر، فرد ماسکی را به صورت می زند یا کیسه ی پلاستیکی روی سر می کشد ، حلقه ی طنابی را به گردن می اندازد ، یا گازنیترات استنشاق می کند که موجب خفگی می شود .    

ملاکهای تشخیصی خودآزاری بر اساس DSM-IV :                               

*  وجود خیالپردازیهای برانگیزنده ی جنسی ،امیال جنسی یا رفتارهای برگشت کننده و شدید مربوط به عمل تحقیر شدن، به بند کشیده شدن یا رنج بردن به گونه ای دیگر به مدت دست کم یک دوره  6 ماهه .

*  خیالپردازیها ، امیال جنسی یا رفتارها موجب پریشانی یا اختلال عمده ی بالینی در کارکرد اجتماعی ، شغلی یا سایر زمینه های مهم می شوند.

منابع:

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

·   خلاصه ی روانپزشکی: علوم رفتاری-روانپزشکی بالینی / تالیف بنیامین سادوک، هارولد کاپلان : ترجمه نصرت ا... پورافکاری .تهران. انتشارات شهرآب : آینده سازان . 1382

·   تمایلات و رفتارهای جنسی طبیعی و غیر طبیعی انسان / تالیف بهنام اوحدی ؛ اصفهان انتشارات صادق هدایت . 1383 .

·   آسیب شناسی روانی: دیدگاههای بالینی اختلالهای روانی بر اساس DSM-IV-TR (جلد دوم ) / مولفان : ریچارد پی. هالجین و سوزان کراس ویتبورن ، مترجم : یحیی سید محمدی . تهران نشر روان . 1384 .

·   چکیده ی روانپزشکی بالینی / تالیف بنیامین سادوک – ویرجینا سادوک . ترجمه ی دکتر نصرت ا... پورافکاری .

·         روانشناسی جرائم و انحرافات جنسی / تالیف مسعود انصاری – تهران . انتشارات اشراقی

چرا عاشقم هستی ؟

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید :

 چرا مرا دوست داری ؟

چرا عاشقم هستی ؟

پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم

اما از اعماق قلبم دوستت دارم

دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی

چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی ؟!!!!

پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم

 اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم

دختر گفت : اثبات؟!!!! نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم .

 شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد

اما تو نمی توانی این کار را بکنی !!!!

پسر گفت : خوب ... من تو رو دوست دارم چون زیبا هستی

چون صدای تو گیراست

چون جذاب و دوست داشتنی هستی

چون باملاحظه و بافکر هستی

چون به من توجه و محبت می کنی

تو را به خاطر لبخندت دوست دارم

به خاطر تمامی حرکاتت دوست دارم

دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد

چند روز بعد دختر تصادف کرد و به کما رفت

پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت

نامه بدین شرح بود :

عزیز دلم !!!تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم .....

اکنون دیگر حرف نمی زنی پس نمی توانم دوستت داشته باشم

دوستت دارم چون به من توجه و محبت می کنی ......

 چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی

 نمی توانم دوستت داشته باشم

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم .....

آیا اکنون می توانی بخندی ؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟ ......

 پس دوستت ندارم

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد

 در زمان هایی مثل الان هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم

آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دارد؟

نه...

و من هنوز دوستت دارم . عاشقت هستم...

ماجرای واقعی درباره شخصی که به خدا نامه نوشت و خدا جوابش را داد!!

الف:این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی است که در زمان ناصرالدین شاه طلبه ای در مدرسه مروی تهران بود و از آن طلبه های فقیر بود. آن قدر فقیر بود که شب ها می رفت دور و بر حجره های طلبه ها می گشت و از توی باقیمانده غذاهای آن ها چیزی برای خوردن پیدا می کرد.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.
مضمون این نامه :




  نظرعلی بعد از نوشتن نامه با خودش فکر کرد که نامه را کجا بگذارم؟ می گوید، مسجد خانه ی خداست.پس بهتره بگذارمش توی مسجد. می رود به مسجد امام در بازار تهران (مسجد شاه آن زمان) نامه را در مسجد در یک سوراخ قایم میکنه و با خودش میگه: حتما خدا پیداش میکنه!
او نامه را پنجشنبه در مسجد می ذاره. صبح جمعه ناصرالدین شاه با درباری ها می خواسته به شکار بره. کاروان او ازجلوی مسجد می گذشته، از آن جا که به قول پروین اعتصامی
"نقش هستی نقشی از ایوان ماست آب و باد وخاک سرگردان ماست"
ناگهان به اذن خدا یک بادتندی شروع به وزیدن می کنه نامه ی نظرعلی را روی پای ناصرالدین شاه می اندازه. ناصرالدین شاه نامه را می خواند و دستور می دهد که کاروان به کاخ برگردد. او یک پیک به مدرسه ی مروی می فرستد، و نظرعلی را به کاخ فرا می خواند. وقتی نظرعلی را به کاخ آوردند ،دستور می دهد همه وزرایش جمع شوند و می گوید:نامه ای که برای خدا نوشته بودند، ایشان به ما حواله فرمودند.پس ما باید انجامش دهیم و دستور می دهد همه ی خواسته های نظرعلی یک به یک اجراء شود!
 سیمرغ
منبع:alef.ir

اندکی فکر کن ...

به آنهایی فکر کن که هیچگاه فرصت آخرین نگاه و خداحافظی را نیافتند.

به آنهایی فکر کن که در حال خروج از خانه گفتند :
"روز خوبی داشته باشی"، و هرگز روزشان شب نشد.

به بچه هایی فکر کن که گفتند :
"مامان زود برگرد"، و اکنون نشسته اند و هنوز انتظار می کشند.

به دوستانی فکر کن که دیگر فرصتی برای در آغوش کشیدن یکدیگر ندارند
و ای کاش زودتر این موضوع را می دانستند.

به افرادی فکر کن که بر سر موضوعات پوچ و احمقانه رو به روی هم می ایستند
و بعد "غرور" شان مانع از "عذر خواهی" می شود،
و حالا دیگر حتی روزنه ای هم برای بازگشت وجود ندارد.

من برای تمام رفتگانی که بدون داشتن اثر و نشانه ای از مرگ،
ناغافل و ناگهانی چشم از جهان فرو بستند،
سوگواری می کنم.

من برای تمام بازماندگانی که غمگین نشسته اند و هرگز نمی دانستند که :
آن آخرین لبخند گرمی است که به روی هم می زنند،
و اکنون دلتنگ رفتگان خود نشسته اند،
گریه می کنم.

به افراد دور و بر خود فکر کنید ...

کسانی که بیش از همه دوستشان دارید،
فرصت را برای طلب "بخشش" مغتنم شمارید،
در مورد هر کسی که در حقش مرتکب اشتباهی شده اید.

قدر لحظات خود را بدانید.

حتی یک ثانیه را با فرض بر این که آنها خودشان از دل شما خبر دارند از دست ندهید؛
زیرا اگر دیگر آنها نباشند،
برای اظهار ندامت خیلی دیر خواهد بود !
"دیروز"گذشته است؛
و
"آینده"ممکن است هرگز وجود نداشته باشد.

لحظه
"حال" را دریاب
چون تنها فرصتی است که برای رسیدگی و مراقبت از عزیزانت داری.

اندکی فکر کن ...

این چهار جمله شما را تکان نمی‌دهد  ؟؟؟؟؟

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد...
اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت‌ای شیخ خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مستی دیدم که...
افتان و خیزان راه می‌رفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی. گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده‌ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده‌ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت می‌کرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده‌ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟...................................................

کودک و خدا … بسیار زیبا

الو … الو… سلام  

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ 

پس چرا کسی جواب نمیده؟ 

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟ 

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.  

بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم … 

هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم . 

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟ 

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟ 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :اصلا اگه نگی خدا 

باهام حرف بزنه گریه میکنما… 

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛ 

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا…چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟ 

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن. 

مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .مگه ما باهم دوست نیستیم؟پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد… 

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه…کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت. 

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .دنیا برای تو کوچک است … 

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی… 

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت

بگو فرزند چندم خانواده ای!

ممکن است همه آدمها برابر آفریده شده باشند؛ اما نگاهی به فیش حقوقی آنها نشان می دهد که درآمدشان نابرابر است. این مسأله به طبقه اجتماعی، تحصیلات و حتی شانس نسبت داده می شود، اما به نظر دالتون کانلی، استاد جامعه شناسی دانشگاه نیویورک، نابرابری از خانواده آغاز می شود.
کانلی در کتابش با عنوان "ترتیب تولد؛ کدام خواهر و برادرها موفق می شوند و چرا" می گوید: ۷۵ درصد نابرابری درآمد بین افراد در ایالات متحده، بین خواهر و برادرها در یک خانواده مشاهده می شود. او به عنوان مثال به اقبال و ثروت متفاوت بیل و راجر کلینتون، و جیمی و بیلی کارتر اشاره می کند.
تحقیقات نشان داده که فرزندان اول (و تک فرزندها) در موفقیتهای تحصیلی، منزلت حرفه ای، درآمد و ثروت خالص پیشتاز هستند. برعکس، فرزندان میانی در خانواده های پرجمعیت بدترین وضع را دارند.
مایکل گروس، نویسنده کتاب "چرا فرزندان اول فرمانروایی می کنند و فرزندان آخر می خواهند جهان را دگرگون کنند"، اعتقاد دارد: موقعیت یک بچه در خانواده، شخصیت، رفتار، یادگیری و قدرت کسب معاش او را تحت تأثیر قرار می دهد. اغلب مردم درکی ذاتی از این مطلب دارند که ترتیب تولد به نحوی بر رشد تأثیر می گذارد، اما چگونگی تأثیر مهم و معنی دار آن را کمتر از آن چه که واقعاً هست، در نظر می گیرند.
کانلی نیز معتقد است: ترتیب تولد در شکل دادن موفقیتهای فردی مهم است، اما این فقط در مورد بچه های خانواده های بزرگ (با بیشتر از چهار فرزند) و در خانواده هایی که منابع مالی و وقت والدین کم باشد، صادق است. اما در خانواده های ثروتمند، این تأثیر کمتر است.
در این جا نگاهی می اندازیم به تأثیری که ترتیب تولد ممکن است بر خصوصیات فردی داشته باشد:
● فرزندان اول
آنها وظیفه شناس تر، جاه طلب تر و سلطه جوتر از خواهر و برادرهای کوچکتر از خود هستند، فرزندان اول در دانشگاههای هاروارد و ییل به خوبی خود را نشان می دهند، همچنان که در رشته های مشکل تری مثل پزشکی، مهندسی و حقوقی می درخشند. همه فضانوردانی که به فضا رفته اند بزرگترین فرزند یا بزرگترین پسر خانواده شان بوده اند و در طول تاریخ نیز (حتی زمانی که خانواده های پرفرزند معمول بوده است) بیش از نیمی از برندگان جایزه نوبل فرزند اول بوده اند.
بد نیست بدانید برخی شخصیتها نظیر هیلاری کلینتون، ریچارد برانسون، جی.کی.رولینگ (نویسنده کتابهای هری پاتر)، وینستون چرچیل همچنین بعضی از ستاره های سینما از جمله: کلینت ایستوود، جان وین، سیلوستر استالونه، بروس ویلیس، و همه بازیگرانی که نقش جیمز باند را بازی کرده اند، همگی فرزند نخست خانواده بوده اند.
● فرزندان وسط
این دسته از افراد بیشتر به همسالان خود می پیوندند و به راحتی می توانند از خانواده جدا شوند در نتیجه آنها می آموزند که چگونه با منابع حمایتی دیگر ارتباط برقرار کنند بنابراین به داشتن مهارتهای مردمی بسیار عالی گرایش دارند. فرزندان وسط اغلب نقش میانجی و مصلح را بر عهده می گیرند. بعضی از فرزندان وسط مشهور عبارتند از: بیل گیتس، جی.اف.کی، پرنسس دایانا
● فرزندان آخر
ته تغاریها بیش از همه می توانند خلاق و جذاب باشند. از آن جا که آنها اغلب به عنوان توسری خور شناخته می شوند، به مبارزه در جنبشهای برابری طلبانه گرایش دارند. (بچه های آخر اولین پشتیبانان اصلاحات پروتستان و نهضت روشنگری بودند) آنها در روزنامه نگاری، تبلیغات، فروش و هنرها موفق هستند. بعضی از ته تغاریهای مشهور عبارتند از: کامرون دایاز، جیم کری، رویز ادانل، ادی مورفی و بیلی کریستال.
● تک فرزندان
تک فرزندها خصوصیاتی شبیه فرزندان اول دارند و مداوماً زیر بار انتظارات سنگین والدین هستند. تحقیقات نشان می دهد که فرزندان اول اعتماد به نفس بیشتری دارند، خوش بیان هستند و احتمالاً بیش از بچه های دیگر از تخیل خود استفاده می کنند. گرچه آنها پرتوقع نیز هستند، از انتقاد متنفرند، و ممکن است غیرقابل انعطاف و کمال گرا باشند. بعضی افراد مشهور که تک فرزند بوده اند عبارتند از: فرانکلین دلانو روزولت، آلن گرینسپن، تایگر وود، ملکه جوان تنیس ماریا شاراپووا و لئوناردو داوینچی.
● دو قلوها
از آن جا که دو قلوها وضعیت برابری دارند و برخورد مشابهی با آنها می شود در اغلب موارد به هم شباهت دارند.
دکتر فرانک سولووی، رفتارشناس و استاد در مؤسسه شخصیت و تحقیقات اجتماعی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا و نویسنده کتاب "تولد برای شورش: ترتیب تولد، پویاییهای خانواده و زندگیهای خلاق" می گوید: فرزندان اول از نظر شخصیتی بیشتر از آن که شبیه خواهر و برادرهای خود باشند شبیه فرزندان اول در خانواده های دیگر هستند و فرزندان آخر بیشتر از آن که شبیه خواهر و برادرهای بزرگتر خود باشند شبیه فرزندان آخر در دیگر خانواده ها هستند.
به نظر وی، علت این امر آن است که خانواده با دیدگاههای متفاوتی به افرادی که در جایگاههای مختلف قرار دارند، نگاه می کند.
کانلی با این نظر موافق است، اما تأکید می کند که اینها تنها گرایشهای عمومی هستند و کلیت تئوری ترتیب تولد می تواند بر حسب شخصیت بچه، فاصله سنی بین خواهر و برادرها، شرایط خانواده و تجارب هر بچه در طی سالهای شکل گیری او مورد بررسی قرار گیرد.


برگرفته از: msn.com ترجمه: ندا رضوی


عشق چیست؟(حتما بخونید...)

این عکس تنها چند دقیقه قبل از مراسم عروسی این دو جوان ، در روز 11 ژانویه 2005 گرفته شده است.
 
کتی مبتلا به سرطان است و بیماری وی در بدترین وضعیت خود قرار دارد؛ وی مجبور است هر روز ساعاتی زیر نظر پزشک و دستگاه های مخصوص قرار بگیرد. در این عکس ، نیک منتظر است تا کتی یکی دیگر از شیمی درمانی هایش به پایان برساند.کتی علیرغم تمام درد و رنج ناشی از بیماری سرطان ، ضعف بدنی ، شوک های ناشی از تزریق پی در پی مورفین ، قصد دارد مراسم عروسی خود را بدون هیچ عیب و نقصی برپا کند . وی به خاطر بیماری اش همیشه در حال کاهش وزن است ، به همین خاطر مجبور شد هر چه به روز عروسی اش نزدیک تر می شود ، لباس عروسی اش را کوچک تر و کوچک تر کند
 
وی مجبور بود در طول مراسم عروسی اش کپسول تنفسی اش را به دنبال خود داشته باشد . در این تصویر پدر و مادر نیک را می بینید. آنها از اینکه می بینند پسرشان با عشق دوران دبیرستان خود ازدواج می کند بسیار خوشحال هستند.
 
کتی در ویلچیر خود نشسته و به ترانه ای که نیک و دوستانش می خوانند گوش می دهد.
طی مراسم عروسی ، کتی مجبور می شد برای لحظاتی استراحت کند. او به خاطر ضعف و درد نمی توانست به مدت طولانی بایستد.
 
کتی تنها پنج روز بعد از مراسم عروسی اش فوت کرد. دیدن زنی که علیرغم بیماری سرطان و آگاهی به عمر کوتاه مدت اش ، ازدواج می کند و تمام مدت لبخند بر لب دارد ما را به این فکر می برد که خوشبختی دست یافتنی است ، مهم نیست چقدر دوام می آورد.
  باید از منفی بافی دست برداریم ؛ زندگی آنقدرها هم که فکر می کنیم پیچیده نیست. زندگی کوتاه است
قوانین را زیر پا بگذار
بسرعت ببخش
با صداقت عاشق شو و با حرارت ببوس
همیشه بخند
هیچ وقت لبخند را از لب هایت دریغ نکن
مهم نیست زندگی چقدر عجیب است
زندگی همیشه آنطور که ما فکر می کنیم پیش نمی رود
اما تا زمانی که هستیم ، باید بخندیم و سپاسگذار باشیم

فواید تمرین کردن یوگا

ادبیات نشان می دهد که یوگا قدمت هزار ساله دارد و در هند بسیار رایج بوده است.
یوگا با سیستم پزشکی کل نگر مقایسه می شود زیرا که یوگا بر کنترل جنبه های فیزیکی،روحی و روانی یک شخص تاکید دارد.بنابراین در مراحل اولیه،یوگا در غرب به عنوان سیستم بالقوه ای برای  درمان البته با سوء ظن درمورد کارایی آن تشخیص داده شد.اما شرایط کم کم تغییر کرد و شواهد علمی مزایا و فواید یوگا را تایید کردند.
یوگا یک درمان سنتی است که کاملا بر اساس مشاهده و اصول ذات و سرشت آدمی است.یوگا نه تنها یک تمرین است بلکه حتی یک بسته کامل برای انسان است.

علم یوگا شامل حالت و چگونگی یوگا که مدیتیشن و تکنیک نفس کشیدن نام دارد می شود.
فواید یوگا با نوع یوگا تفاوت دارد همان طور که در جاهای مختلف از آن استفاده می کنند.بنابراین صرف نظر از نوع آن، فواید یوگا در کنترل و مدیریت استرس توسط طب نوین ثابت شده است.فایده چند عاملی یوگا آن را از تمرینات ساده متمایز می کند.

* فواید فیزیولوژیکی یوگا شامل تقویت کردن سیستم های اصلی بدن مثل سیستم اعصاب،دستگاه قلبی-عروقی،غدد،دستگاه تنفسی،سیستم ماهیچه ای و استخوان ها و سیستم دفع بدن است.

* یوگا باعث حفظ تعادل بدن می شود.

* یوگا با ایجاد تعادل در مواد شیمیایی بدن مثل کلسترول ای دی ال،گلوکز،و کاته کولامینها باعث جلوگیری از بیماری های مهلک و کشنده می شود و قابلیت ارتجاعی بدن را بالا میبرد.

* علاوه بر این،یوگا بدون اینکه در طول تمرین استحکام بدن را از بین ببرد وزن را در حالت تعادل نگه می دارد.

* فواید روانشناسی یوگا یکی از فواید جذاب آن است که شامل تنظیم کردن حالت های مربوط به اختلالاتی مثل خشونت،افسردگی،و اضطراب ناگهانی است.

* بالا بردن توانایی های شخصی مثل مهارتهای یادگیری، تمرکز و حافظه خوب همچنین از فواید یوگا هستند.

*  بالا بردن مهارت های اجتماعی و سازگاری بهتر با شرایط و محیط هم از دیگر فواید یوگا می باشد.

*  فواید روحی و روانی یوگا شامل درک نفس و هوشیاری است که آرامش خاطر را فراهم می کند.تفکر کردن و خوب نفس کشیدن نیز از فواید تمرین کردن یوگا است.

* یوگا درمانی است که یک بدن متعادل را از طریق تمرین کردن حرکات پر انرژی یا حرکات ثابت فراهم می کند.

* مهمترین فایده یوگا داشتن احساس مطلوب بدون داشتن تمرینات شدید یا مصرف هر گونه مکمل می باشد.
روش های یوگا

علم و معرفت یوگا ، جهت راهنمایی و هدایت جویندگان به سر منزل مقصود ، روش های گوناگونی از تمرینات و فنون را طراحی و ارائه کرده است.

در اکثر متون یوگا و تنترا روش های اصلی تمرین و سلوک یوگیانه در چهار سنت خلاصه می شود:

 الف -هاتا یوگا

ب- مانترا یوگا

ج- لایا یوگا

د- راجا یوگا

گرچه برخی سنت ها روش هایی را مثل کارما یوگا یا جنانا یوگا را به سنت خود افزوده اند .

الف ) هاتا یوگا

هاتا از دو کلمه تا و ها به معنای نیروی ذهنی و نیروی حیاتی تشکیل شده است.این دو انرژی قدرتمند در مسلک های گوناگون به نام های یین و یانگ ، آیدا و پنگالا ، شیوا و شاکتی ، و با سمبل های ماه و خورشید تعبیر شده اند ، در صورتی که به تعادل و اتحاد برسند ، زمینه ساز انفجاری والا در حوزه انرژی و آگاهی خواهند شد و انسان را به مرحله عالی لز حیات نزدیک می سازند.

در علم هاتا یوگا ، محور سلوک و تمرینات جسم است . هاتا یوگا ، کیمیایی است که تن یوگی را پاک ، سالم ، شاداب و قوی می سازد ، قوای حواس را برمی انگیزد و احساسات را قوی و عمیق می سازد .

در علم هاتا یوگا پنج مرحله برای تخلیص انرژی و آگاهی فردی وجود دارد :

۱- شات کارما (شات کریا)

۲-آسانا

۳- پرانایام

۴- باندا

۵- مودرا

 

شات کارما

مجموعه ای از شش فن است که هر کدام از این فنون شامل مراحل بسیاری است.این فنون وابسته به تن یوگی هستند که سبب ایجاد تعادل در دوشاها ( طبع بدن) می شود به علاوه سبب درک عمیق یوگی نسبت به تن مادی و ارتباط آن با بدن انرژیک است.

  آسانا

مجموعه ای متنوع از حرکات بدنی هستند . این حرکات با الهام از حیوانات و طبیعت و بر اساس ساختار آناتومیک بدن انسان طراحی شده اند.اجرای منظم این حرکات ، دامنه حرکتی مفاصل را افزایش می دهد. سمومی را که در انتهای مفاصل جمع می شوند آزاد می سازد ، انحرافات لگن را تصحیح می کند و در نتیجه ایجاد تقارن در لگن ، انحراف ستون مهره ها و محور کتف و شانه ها برطرف می شود.به این ترتیب انرژی به سهولت در کل سیستم جریان یا فته و احساسی از تعادل ، سلامت و شادابی را ایجاد می کند.

پرانایام

این فنون بر اساس نحوه ، سرعت ، تنظیم متناسب سه جریان (دم ، بازدم و حبس ) و چگونگی تنفس پایه ریزی شده اند که نهایتا در بدن یوگی انرژی آزاد می شود.

این انرژی در صورتی بی خطر خواهد بود که در مرحله آسانا تقارن و تعادل کامل در اسکلت و مدار انرژی  ایجاد شده باشد ، در غیر این صورت پرانایام می تواند غوق العاده خطرناک باشد.

باندا

باندا به معنی قفل است که چهار نوع دارد:

* قفل در ناحیه چانه

* قفل در ناحیه شکم

* قفل در ناحیه عجان

* قفل ترکیبی

منظور از این هنر ، جمع و متمرکز ساختن انرژی حیاتی در مناطق خاص است.کانونی کردن انرژی در مناطق خاص کمک بزرگی در جهت سیلان انرژی است، و یوگی را به حوزه والاتری از درک انرژی می رساند .

مودرا

مخفف دو واژه مود و دراوی است . به معنای حفظ و تداوم تجربه برانگیختگی انرژی است. این فنون بسیار ظریف هستند و یوگی را به سوی درک تجربه های فوق العاده حساس و گاه هیجان انگیزی پیش می برند.

ب) مانترا یوگا

به معنای صوت رهایی بخش است . صوتی که بتواند انرژی ذهن را از بند قالب های محدود آگاهی رها سازد.مانترا دارای انواع مختلف است و در مراحا پیشرفته فقط باید از گورو (پیر و مرشد) دریافت شود .

ج) راجا یوگا

به معنی سرور و پادشاه است . دلیل این نام این است که  ذهن و روان انسان زیربنای تمام فعالیت های جسمی و حسی است و راجا یوگا هم مستقیما بر روی امواج فکر و کنترل ، وارسی و انضباط آن امواج ، کار می کند.تمرینات راجا یوگا نسبت به سایر یوگا ها مشکل تر است زیرا هیچ وسیله کمکی جهت کمک به هوشیاری متمرکز یوگی وجود ندارد و باید مستقیما بر روی امواج و نوسانات ذهنی تمرکز کرده ، نسبت به کیفیات و حالات مختلف ذهن خود ، آ گاه شود.

د) لایا یوگا

در حقیقت همان کوندالینی یوگا است . مفهوم کوندالینی در فرهنگ یوگا این است که هر انسان دارای انرژی عظیم بالقوه ای هستند.این انرژی در اکثر افراد به طور کامل و درست مصرف نمی شود. این سرمایه آسمانی که به سختی به ظهور می رسد همواره سبب سعادت نخواهد شد بلکه ممکن است بسیار مخرب و موجب جنون و بیماری شود.

 


دختران و مادران

گر شما فکر می کنید زندگی در زیر یک سقف با دختر نوجوانتان، شما را محق دریافت مدال افتخار خواهد کرد، شاید درست فکر می کنید. شمار شگفت آوری از دختران معقول،‌ دلسوز، خوش اخلاق، مؤدب و متشخص،‌ در دوران نوجوانی به این نتیجه می رسند که مادرانشان آنان را درک نکرده و برای خواسته هایشان اهمیتی قائل نیستند. این امری معمول است که زنان تمام یا بخشی از سالهای نوجوانی شان را لجباز و کنایه زن بوده و به خاطر دسته گل یا کارت تبریکی که در روز مادر به مادر خود هدیه داده اند، سرش منت بگذارند. البته بدون شک لحظاتی نیز وجود دارد که دختر نه چندان محبوب شما امواجی از صلح و آرامش را می پراکند و قلب و آغوشش را به سوی شما می گشاید.

به طور خلاصه، اگر انتظار دارید خصومت ها پایان یابد حتی ممکن است با انجام بعضی کارهای خوش آیند و زیبا امتیاز بدست آورید: یک آغوش باز، لحن مهربان صدا، توجه یا حتی یک عذرخواهی صادقانه و صمیمی بابت دعواهای گذشته. علاوه بر این، اگر دخترتان اخم کرده و بدخلقی می کند نشانه این است که می خواهد غرورش را جلوی شما حفظ کند.


هشدار: هر روز ورزش کنید، به طور منظم وقتی را برای آرام سازی ذهنتان اختصاص دهید، در آغوش یک دوست صمیمی گریه کنید، هر کاری را که می تواند نشانه توجه شما به خود در زمان های سخت باشد، انجام دهید.


درک کردن دختران نوجوان


واقعا" هیچ کس نمی داند چه چیز دختران نوجوان را به سمت رفتار نفرت انگیز با مادرانشان سوق می دهد. مادران بیش از حد به فکر کردن در مورد "چراها" می پردازند. اکثر اوقات آنها از خودشان احساس شرم می کنند. این قضیه می تواند به بسیاری از کارشناسانی که فعالانه در حال بررسی این مشکل هستند، کمک کند. آنها ممکن است پاسخ های واضحی نداشته باشند اما در پایان می توانید از دانستن اینکه تنها نیستید، احساس راحتی کنید.


یک تئوری می گوید، وقتی دخترها از نظر عاطفی و احساسی از مادرانشان طرد می شوند، لحظات بسیار سختی را سپری می کنند. چون پیوند مادر و دختر بسیار محکم و قوی است. البته این قضیه نیز درست است که ارتباط بین این دو، در طی سالها به خاطر تضادها یا خواسته های نابجا دچار مشکل می شود.


وقتی دختران نوجوان با مادران خود دعوا می کنند، ممکن است با خواسته های خود در کشمکش باشند تا همچنان در زیر چتر حمایتی و ایمن مادر خود باقی بمانند. این امری واضح است، دخترانی که در جلسات روان درمانی شرکت می کنند همانهایی هستند که در مورد رشد و بزرگ شدن خود نگران بوده و احساس ناراحتی و ترس می کنند.این دختران برای مستقل شدن بیشترین دعواها و مشاجره های خشن و تند را با مادرانشان دارند.


سؤال: دخترم می گوید من با او مثل یک بچه رفتار می کنم. کجای کار من اشتباه است؟


به نظر می رسد اگر شما با او در مورد مسائلی که بی شک بیشترین نگرانیها را در مورد آنها دارد و شما نیز اکثرا" از صحبت کردن در مورد آنها با او خودداری می کنید، از جمله عشق و دوست داشتن، داروها، مسائل جنسی و ... صحبت کنید. ممکن است بتوانید مقداری از گرما و صمیمیت را به روابطتان بازگردانید.


تئوری دیگر این است که دختران بسیاری از خیالپردازی های دوران کودکی و سالهای رشد خود را با سیندرلا، باربی و قهرمانهای دیگر می گذرانند. مادر در زندگی واقعی به دختران یادآوری می کند که آنها مراحل رشد خود را به سمت زن شدن طی می کنند، نه به سمت الهه زیبایی بودن.


آشکارسازی و برشمردن نقص ها و اشکالات مادران ممکن است موجبات ناراحتی و نارضایتی دختران را فراهم کند چرا که آنها کنکاش برای فهمیدن چیزهای ناگفته ای را که در آینده برایشان پیش می آید ، آغاز می کنند. علی رغم اینکه دختران از این قضایا سخت آشفته و خشمگین می شوند اما بالاخره با پذیرفتن نقص های مادرانشان، با خود کنار می آیند.


اگر تئوری سیندرلا درست باشد، در صورتی که فکر و ذکر دختر شما متوجه نقطه ضعف ها و کمبودهایش است، این نشانه سلامت اوست. علی رغم اینکه اهانت کردن، شرمسار یا کوچک کردن شما، از سوی دخترتان یا هر کس دیگری! برایتان غیر قابل پذیرش است. متأسفانه نمی توانید رفتار محترمانه را به دیگران تزریق کنید (دیگران را به داشتن رفتار محترمانه مجبور کنید). تلافی نیز در نوع خود خیلی به بهبود روابطتان کمک نخواهد کرد و ممکن است روابط را بدتر کند.


اگر دخترتان خیلی کج خلقی می کند، سعی کنید او را به اتاقش بفرستید. اما اگر او نرفت، باید برای خودتان مانعی ایجاد کنید. به او ناسزا نگفته و سرش داد نزنید. مثلا" می توانید به او بگویید: "نمی خواهم بیشتر از این چیزی بشنوم، به اتاقت برو!" باید به گونه ای رفتار کنید که نارضایتی خود را به او نشان دهید. شما می توانید یا حتی باید به او اجازه دهید که بفهمد منتظرید عذرخواهی کند.( به او فرصت درک این قضیه را بدهید که منتظرید از شما عذرخواهی کند). متأسفانه حتی اگر شما صریح برخورد کنید، دخترتان ممکن است همان رفتار ناخوش آیند را در یک ساعت، یک هفته یا یک ماه بعد، بار دیگر تکرار کند.


هشدار: مگر اینکه دلتان از سنگ ساخته شده باشد. در غیر این صورت در مقابل متلک گویی و رفتار مغرورانه دخترتان، از خود خواهید پرسید: آیا من این موجود غیر قابل تحمل را بزرگ کرده ام؟ آیا من کاری را اشتباه انجام داده ام؟ آیا من سزاوار چنین رفتاری هستم؟ قطعا" پاسخ مسلم تمامی این سؤالها "خیر" است.


تا زمانی که دختر شما بالغ می شود، شما باید به خودتان توجه داشته باشید. تا پایان این راه شما نباید به او اجازه دهید شما را مورد آماج نظرات خود در مورد وضع ظاهری،طرز لباس پوشیدن یا رفتارتان قرار دهد. سعی نکنید با استفاده از لحن صحبت کردن ، سازگاری با مدهای رایج در بین نوجوانان و یا تلاش برای بامزه و خودمانی بودن، از نظر دخترتان خوش آیند به نظر رسید.


تلاش برای تصویرسازی از خودتان در ذهن او، به هیچ کدام از شما و همینطور بهبود روابطتان کمک نخواهد کرد. شما باید نقش الگو را برای دخترتان بازی کنید اما نه به هر روشی.


به نیاز دختران برای تنها بودن با دوستانش احترام بگذارید و حرفهایی نزنید که او خجالت زده شود. وقتی در مورد او صحبت می کنید، ضمن اینکه پنهان کاری نمی کنید، دلیل وجود ندارد واقعیاتی که ممکن است او در جلوی دوستانش شرمنده شود، به زبان بیاورید. اگر دخترتان از اینکه دوستانش شما را ببینند، خجالت می کشد، این مشکل اوست نه مشکل شما. او باید خودش آن را حل کند. شما نیز متعاقبا" می توانید به او کمک کنید.


قدردانی از مادر


مادران وقتی دخترشان –که بسیار دوستش دارند- در طی دوران نوجوانی از آنها فاصله می گیرد، بسیار غمگین می شوند. دختران نوجوانی که از مادرشان فاصله می گیرند ممکن است ندانند در این دوران به راهنمایی یک زن کامل و باتجربه نیاز دارند. سالها بعد، بسیاری از زنان جوان افسوس می خورند که چرا در طی دوران نوجوانی، چنین نعمتی را از دست داده اند و از این تعجب می کنند که چرا فکر می کردند مادرشان می خواهد آنها را وادار کند تا بعضی از کارها را انجام دهند. آنها می پرسند. مادرم چطور توانست مرا تحمل کند؟ من با او خیلی بد برخورد کردم! چه مدت زمانی باید منتظر بمانم تا دوباره آن کلمات طلایی را بشنوم؟ این جملات که به طور مثال آورده شد مربوط به دخترانی است که قبل از اینکه خود تشکیل خانواده بدهند و مادران خود را ترک کنند، قدر مادرشان را بیشتر دانسته و از او تشکر می کنند. همچنانکه دختران بزرگتر شده و کامل تر می شوندف احترام و تحسین آنها نسبت به مادرشان، عمق بیشتری می یابد.


دختران در مورد مادران خود چه فکری می کنند؟‌


4 سالگی: مامانم همه چیز را می داند.


8 سالگی: مامان تقریبا" به اندازه معلم می داند!


10 سالگی: مامانم شاید بداند. از او خواهم پرسید.


12 سالگی: مادرم در مورد خیلی از چیزها اشتباه می کند.


14 سالگی: او زن مسنی است که خیلی از چیزها را نمی داند.


16 سالگی: او زنی است که نمی تواند مشکلات را حل کند!(برای حل مشکلات قوه ابتکار ندارد)


18 سالگی: آن زن پیر؟ او چه چیز را می داند؟ (او چیزی هم می داند؟)


25 سالگی: خب، مادرم ممکن است بداند. شاید از او بپرسم.


35 سالگی: قبل از اینکه تصمیم بگیرم از مادرم خواهم پرسید.


45 سالگی: منتظرم ببینم مادرم در این مورد چه می گوید. (نظر مادرم در این مورد چیست)


65 سالگی: فقط با مادرم می توانم در این مورد خیلی صحبت کنم.


آیا دختر شما دیدگاه مناسبی نداشته و مغرورانه از شما می خواهد به عنوان نزدیکانش، استثنائا" برایش سخت نگرفته و به او اطمینان دهید که در کشمکشها طرف او هستید تا بتواند خودش را پیدا کند. آیا شما از او می پرسید: "چه کاری می توانم برایت انجام دهم؟" یا برای اینکه دخترتان را متقاعد کنید به او می گویید چه چیزی برایش بهتر است. او در پاسخ خواهد گفت: "فقط تنهایم بگذار!"


باور کنید که اگر او هویتش را پنهان کند، می تواند با شما صمیمی تر و نزدیکتر باشد! این بدین معناست که او مسائل شخصی اش را با شما در میان نمی گذارد. شما می توانید از خانم مسن و عاقلی برای راهنمایی و اعتماد به نفس دادن به او، کمک بگیرید.


پسران و مادران


پسران تمایل دارند قدری بهتر از دختران با مادر خود ارتباط برقرار کنند اما متأسفانه در این مورد چیزی به زبان نمی آورند. در طی زمانی که دخترها پریشان بوده و جنجال راه می اندازند، پسرها بیشتر تمایل به گوشه گیری دارند. این کار برای آنها آسانتر است چرا که والدین به طور مثال به آنها بیشتر اجازه رفت و آمد آزادانه می دهند. وقتی تنش ها در خانه بالا می گیرد، پسران می توانند اعلام کنند می خواهند در منزل دوستشان بمانند و بدون آنکه به دعوا دامن زده و بحران بزرگی را ایجاد کنند، در را محکم بکوبند. اما اگر یک دختر تحت همان شرایط بخواهد به منزل دوستش برود والدینتش سعی می کنند جلوی رفتن او را بگیرند.


هشدار: پسرها از نظر عاطفی از مادرشان فاصله گرفته و در لاک خود فرو می روند. آنها گاهی اوقات نمی شنوند یا حتی برایشان مهم نیست که مادرشان در مقابل آنها موضع خاصی داشته و سعی می کند توجهشان را جلب کند. در این حالت مادر ممکن است احساس کند عمدا" نادیده گرفته شده و این عمل می تواند نقشش را کاملا" بی ثمر کند!


به عنوان یک قانون، پسرها به اندازه دخترها احساساتی نیستند و این قضیه باعث می شود برقراری ارتباط با مادرشان برای آنها سخت تر باشد. پسرها ممکن است تا هنگامی که خود را مستأصل نیابند، عصبانی نشوند. برای آنها یکی از سخت ترین لحظه ها زمانی است که بخواهند احساسات خود را در قالب کلمات بریزند.


وقتی در مقابل پسرتان قرار می گیرید و با او جدل می کنید، او را از خود دورتر می کنید. پسرتان نیز با سوراخ کردن دیوار یا شکستن وسایل به این ناکامی و سرخوردگی دامن می زند. اگر در میانه بحث او پاهایش را به زمین کوبیده و به سمت اتاقش یا بیرون از خانه می رود، تعجب نکنید!


وقتی پسران نوجوان کنترل احساسی خود را از دست می دهند، خطر اینکه به خود صدمه بزنند وجود دارد. آنها باید بیاموزند در این لحظه ها آنقدر قدم بزنند تا دوباره کنترل خود را بدست آورند. در این لحظات به دنبالشان نرفته و تلاش نکنید آنها را متوقف کنید. بهتر است در مواقعی که پسرتان کنترل احساسی اش را از دست می دهد به خواسته او مبنی بر تنها ماندن توجه کرده و هنگامی که آرامتر شد بار دیگر با او صحبت کنید.


هشدار: در پسران نوجوان انگیزه های جنسی بسیار قوی است و برقراری ارتباط نزدیک با هر زنی می تواند ماشه ای برای این احساسات جنسی باشد. وقتی پسرها با در آغوش گرفتن مادر، بوسه یا مهربانی او، احساساتشان بر انگیخته می شود، بسیار گیج و سردرگم شده و بی نهایت آشفته و نگران می شوند. به نیاز جسمی و فضای عاطفی پسرتان احترام بگذارید.


امر مهمی که برای پسران نوجوان نشانه رشد آنهاست، شناخت هویتشان به عنوان یک مرد است. ذهن بیشتر پسران به طور پنهانی به نگرانی هایی در مورد قدرت جنسی خود مشغول است. پسرانی که در سنین رشد، پدرانشان چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ عاطفی در کنارشان حضور ندارند، اغلب با کمبود الگوی مردانه مواجه می شوند. آنها ممکن است در مورد صفات مردانه از شخصیت هایی که در برنامه های تلویزیونی و یا فیلمها می بینند، الگو بگیرند. مردها معمولا" در نمایشنامه ها موجوداتی رند و فرومایه ، در فیلم های کمدی آدم هایی کودن و ابله و در هر دو این موارد عاشق پیشه تصویر می شوند.


اکثر پسران نوجوان سعی می کنند با مادر خود مانند مردانی که به خاطر جنسیتشان احساس برتری می کنند یا مانند قهرمانها رفتار کنند. همزمان با این حالت، نقش انسانهای که همه چیز را می دانند نیز بازی می کنند تا مادرشان را متقاعد کنند که احمق (نادان) نیستند.


پسران برای احساس مرد بودن تحت فشار بسیار زیادی هستند. آنها نگرانی های پنهانی را در مورد مردانگی خود و تواناییشان برای پذیرش تمام و کمال نقش مردانه، در دل دارند. در نتیجه پسران دوست دارند مانند مردها رفتار کرده و اغلب از بعد وجودی لطیف و زنانه خود می ترسند. مردها برای اینکه ضعیف یا مانند زن ها به نظر نرسند، احساساتشان را از دیگران پنهان کرده و آنها را با پاسخ های دندان شکن خود ساکت می کنند. این بدین معناست که آنها واقعا" می خواهند از مادرشان – کسی که او را ضعیف و ترسو می شناسند و به طور منحصر به فردی می تواند احساساتشان را برانگیزد- دوری کنند.


علاوه بر این، مادران با توقعی که از پسران خود جهت انجام کارهای روزمره خانگی دارند، به هویت مردانه آنها خدشه وارد می کنند. از آنجاییکه حساسیت و غرور مردانه پسران اجازه نمی دهد یک زن به آنها بگوید چه کاری را انجام دهند، ممکن است تعین تکلیف مادرشان را برای انجام کارهایی که باید در خانه انجام دهند، نپذیرند.


سعی کنید برای تسکین اضطراب های پسرتان به او فرصت دهید تا تواناییهایش را در محیط خانه بشناسد. به این وسیله او برای ایفای مناسب نقش پدر یا همسر در آینده، آماده می شود.


لیندا سونا ترجمه: سمیه صیادی فر


منبع: Everything a parenting a teenager book

ارتباط شخصیت با میزان استرس......

استرس، اصطلاحا به دو دسته «خوب» و «بد» تقسیم‌بندی می‌شود چرا که اصل استرس، واکنش طبیعی و خودکار بدن برای آماده کردن ما جهت انجام کارهای فوری و ناگهانی است. آن چیزی که باعث می‌شود استرس، بد یا خوب باشد، این است که این پاسخ خودکار بدن، بیش از حد باشد یا نباشد. به هر حال، داشتن درجاتی از استرس به فرد کمک می‌کند فعالیت‌هایی را که باید انجام دهد، به نحو بهتری به سرانجام برساند... آیا استرس، به خودی خود می‌تواند نقشی در موفقیت فرد در زندگی، کار و تحصیل داشته باشد یا خیر. «استرس خوب» آن شکل از واکنش بدن به محرک‌های بیرونی است که بدن را به آمادگی بیشتر وامی‌دارد. ترشح هورمون‌های مرتبط با استرس که اصلی‌ترین آنها دو هورمون اپی‌نفرین و نوراپی‌نفرین هستند، اثرات زیر را به صورت فیزیولوژیک و به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در بدن موجب می‌شوند. جریان خون بیشتری توسط قلب پمپاژ می شود خون موجود در رگ‌های پوست و سطح بدن به سمت اعضای حیاتی‌تری مثل مغز و قلب جا به جا شود. آزاد شدن ذخایر قندخون از شکل ذخیره شده آنها (یعنی گلیکوژن) به شکل قند آماده به مصرف (گلوکز) در داخل خون است . آزاد شدن انواع سلو‌ل‌های ایمنی بدن به داخل رگ‌ها.

افراد دارای تیپ شخصیتی B، با مسایل و اتفاقات راحت‌تر برخورد می‌کنند و کنار می‌آیند و نسبت به محرک‌های محیطی، حساسیت کمتری از خود نشان می‌دهند. این افراد معمولا به همان سطحی از کارایی و رشد که رسیده‌اند، قناعت می‌کنند استرس بد چیست؟


هر وقت پاسخ هورمونی بدن به محرک‌های بیرونی که باعث ترشح‌شان می‌شوند، بیش از حد باشد یا اینکه با محرک‌‌های ساده و پیش‌پا افتاده‌تری، این هورمون‌ها ترشح شوند، آن وقت است که استرس بیش از حد (و به تدریج، اضطراب) و یا استرس نابجا ایجاد می‌شود. آنچه در موفقیت فردی و اجتماعی انسان دخیل است، آن است که شرایطی را که او را دچار استرس بد و نامطلوب می‌کند، بشناسد و مهارت‌هایی را کسب نماید که بتواند استرس بد را به تدریج به استرس خوب تبدیل کند. بهتر است با ذکر مثال‌هایی سعی کنیم مواردی را که استرس باعث ایجاد مشکل در سر راه موفقیت فرد می‌شود، بهتر بشناسیم. استرس بیش از حد، موقع رفتن به مدرسه، استرس بیش‌ از حد، موقع سخنرانی در یک جمع، استرس بیش از حد، موقع کنکور یا امتحانات بزرگ، استرس بیش از حد، موقع آمدن مهمان و یا رفتن به مهمانی، استرس بیش از حد، موقع رانندگی یا امتحان رانندگی.


اما چگونه باید این موارد را شناخت؟ لازم است که همواره توجه خودمان به این «بیش از حد» بودن‌ها باشد و یا اگر اطرافیان متوجه آن شدند، از آنها بخواهیم نظرشان را به ما منتقل کنند. با توجه به میزان استرسی که در حالت طبیعی به افراد وارد می‌شود، آدم‌ها به صورت کلی به دو تیپ شخصیتی زیر تقسیم‌بندی می‌شوند:


• تیپ شخصیتی A


: این گروه افرادی هستند منظم‌تر، جدی‌تر، پرتلاش‌تر و حساس‌تر به انجام کارها و امور محوله به آنها و مسایل شخصی و کاری‌شان. (اصطلاحا جوشی‌اند!)عموما در رسیدن به اهدافی که برایشان مهم است و برای دستیابی به موفقیت‌های بالاتر تلاش بیشتری انجام می‌دهند و آمادگی بالاتری از خود نشان می‌دهند. اما از آن طرف، احتمال ایجاد اضطراب و استرس بیش از حد هم در آنها بیشتر است.


• تیپ شخصیتی B: این گروه افرادی هستند آرام‌تر، راحت‌تر و با حساسیت‌ کمتر به انجام کارها و امور محوله به آنها و مسایل شخصی و کاری‌شان. (اصطلاحا خونسردند!) افراد دارای تیپ شخصیتی B، با مسایل و اتفاقات راحت‌تر برخورد می‌کنند و کنار می‌آیند و نسبت به محرک‌های محیطی، حساسیت کمتری از خود نشان می‌دهند. این افراد معمولا به همان سطحی از کارایی و رشد که رسیده‌اند، قناعت می‌کنند و کمتر پیش می‌آید که به دنبال ارتقای ناگهانی و حرکت به سمت پله‌های دست‌نیافتنی‌تر باشند.


چگونه استرس بد را به خوب تبدیل کنیم؟


برای دستیابی به موفقیت‌های بیشتر، فرد لازم است هم استرس از نوع خوب را داشته باشد و هم مهارت‌هایی را یاد بگیرد که استرس بد را به استرس خوب تبدیل کند.


• مواجهه و تمرین: یکی از رایج‌ترین راه‌های غلبه بر استرس بد، مواجهه با شرایطی است که فرد را دچار استرس می‌کند؛ یعنی «دل به دریا زدن» و «تمرین» برای مواجهه با شرایط بد، باعث می‌شود که فرد در دفعات بعدی، دچار استرس کمتری شود.


• آشنایی با روش‌های آسوده‌سازی: خوشبختانه امروزه روش‌های گوناگونی برای مقابله با استرس از طریق آسوده‌سازی یا ریلکسیشن در دسترس است و آموزش داده می‌شود. این روش‌ها به افراد کمک می‌کنند تا در شرایط استرس‌زا بتوانند خود را آرام کنند و پاسخ غیرطبیعی بدن را به حالت طبیعی درآورند.


یکی از رایج‌ترین راه‌های غلبه بر استرس بد، مواجهه با شرایطی است که فرد را دچار استرس می‌کند؛ یعنی «دل به دریا زدن» و «تمرین» برای مواجهه با شرایط بد.


• استفاده یا کمک گرفتن از یک راهنما: در بعضی گروه‌های سنی که فرد خودش متوجه حالت غیرطبیعی هست، می‌تواند از والدین، خواهر یا برادر، معلم یا استاد، دوستان و آشنایان مورد اعتماد بخواهد تا نشانه‌های غیرطبیعی استرس را در وجود او شناسایی کنند.


• دسترسی به خوردنی‌های شیرین: همراه داشتن آب‌نبات یا شکلات در مواقع استرس کمک می‌کند تا بتوان با سرعت بیشتری، قند مورد نیاز برای سوخت و ساز اعضای حیاتی بدن مثل مغز را که نیازمند تمرکز و فعالیت صحیح و دقیق است، فراهم کرد.


• مطالعه: مطالعه، چه درباره روش‌های کنترل استرس و چه درباره هر چیز دیگر، روشی است که علاوه بر کاهش‌ استرس، به تقویت تمرکز در شرایط استرس کمک می‌کند. ضمن آنکه به یادگیری هم کمک می‌کند.


• ورزش و فعالیت بدنی: از روش‌های شناخته‌‌‌‌شده کاهش استرس بد و افزایش استرس خوب، ورزش و فعالیت جسمانی است.


• مشاوره: مشاوره با فرد دانا، آگاه یا یک روان‌شناس و روان‌پزشک، در تقویت استرس خوب بسیار کمک کننده خواهد بود.


• شرکت در فعالیت‌های اجتماعی: شرکت در این فعالیت‌ها، علاوه بر اینکه مهارت‌های کار گروهی را در افراد افزایش می‌دهد، به آنها کمک می‌کند تا در شرایط بروز مشکلات بتوانند تصمیم‌گیری منطقی‌تر و بهتری داشته باشند و به تدریج یاد بگیرند که چگونه با مسایلی که آنها را دچار استرس می‌کند، کنار بیایند.


دکتر علیرضا احمدوند/ سلامت- با تلخیص


تبیان

ادامه مطلب .....

ادامه نوشته

درخواست سیــانور!!

خانمی وارد داروخانه می شه و به دکتر داروساز میگه که به سیانور احتیاج داره! داروسازه میگه واسه چی سیانور می‌‌خوای؟ خانمه توضیح می ده که لازمه شوهرش را مسموم کنه. چشم‌های داروسازه چهارتا می شه و میگه: خدا رحم کنه، خانوم من نمی‌تونم به شما سیانور بدم که برید و شوهرتان را بکُشید! این بر خلاف قوانینه! من مجوز کارم را از دست خواهم داد.. هر دوی ما را زندانی خواهند کرد و دیگه بدتر از این نمی شه! نه خانوم، نـــه! شما حق ندارید سیانور داشته باشید و حداقل من به شما سیانور نخواهم داد. بعد از این حرف خانمه دستش رو می بره داخل کیفش و از اون یه عکس میاره بیرون؛ عکسی که در اون شوهرش و زن داروسازه توی یه رستوران داشتند شام می‌خوردند. داروسازه به عکسه نگاه می کنه و می گه: چرا به من نگفته بودید که نسخه دارید؟!


نتیجه‌ی اخلاقی: وقتی به داروخانه می‌روید، اول نسخه‌ی خود را نشان بدهید

در چه سطح اخلاقی قرار دارید ؟از د یدگاه کلبرگ

یشنهاد می کنم تا آخر  با حوصله بخونید پشیمون نمیشید

 


برای سنجش مرحله ای اخلاق کلبرگ مثل پیازه کلبرگ داستانهای که به آنها داستانهای مربوط به ترید اخلاقی یا معماهای اخلاقی نام داده است به شخص مورد نظر ارائه می کند واز آنها می خواهد در مورد محتوای داستانها به قضاوت بنشینند سپس بر اساس پاسخ های داده شده مرحله اخلاقی شخص مشخص میشه یک داستان از کلبرگ و چند نمونه پاسخ از دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی:َ


در اروپا زنی مبتلا به نوعی خاص از سرطان در حال مرگ بود.تنها یک دارو وجود داشت که پزشکان فکر می کردند ممکن است اورا نجات دهد .این دارو نوعی رادیوم بود که دارو سازی اخیرن موفق به کشف آن شده بود ساختن داروی مزبور گران تمام می شد و درعین حال دارو ساز ده برابر قیمت تمام شده آن را مطالبه می کرد..یعنی در حالی کهتهیه دارو برای او 200دلار تمام می شد وی برای آن2000دلار طلب می کرد.شوهر زن بیمار به نام هانس به هرکی که می شناخت رجوع کرد تا پول قرض کند اما فقط توانست در حدود 1000 دلارجمع آوری کند که نیمی از بهای دارو بود .هانس به دارو فروش مراجع کردو گفت که همسرش در حال مرگ است و از او خواهش کرد یا دارو را ارزانتر بفروشد ویا بپذیرد که بقیه بهای دارو را بعدا دریافت کند.اما دارو فروش گفت نه من دارو را کشف کرده ام وخیال دارم که از آن پول حسابی به دست آورم .بنابر این هانس نیز که ار همه جا نا امید شده بود نیمه شب به طور غیر قانونی وارد دارو خانه شد و دارو را برای همسرش دزدید.

.آیا شوهر زن باید این کار را می کرد یا نه؟چرا

2.آیا وی باید به خاطر این عمل مجازات شود یانه؟چرا


کمی فکر کنید بعد جواب خودتون رو با جواب 3تا از دانشجویان دانشگاه علامه مقایسه کنید ته ببینید در کدام سطح اخلاقی کلبرگ جا می گیرید.


        


پاسخ یک مرد دانشجوی 27ساله:


1.خیر زیرا احتمال اینکه دارو برای زنش موثر می افتاد قطعی نبود و پزشکان بدون آزمایش قلبی امکان موثر بودن دارو را برای درمان بیمار حدس می زدند.علاوه بر این کار این مرد دزدی بوده و این عمل غیر قانونی است.


2.بلی باید مجازات شود.زیرا عمل او غیر اخلاقی و غیر قانونی بوده گرچه برای نجات جان همسشرش صورت گرفته.


چنانچه می بینیم این پاسخ دهنده بر لزوم اجرای بدون چون وچرای قانون تاکید می کند و در نظر نمی گیرد که قانون در چنین مواردی باید انعطاف پذیر بوده و مشکلات انحصاری فرد را مورد نظر قرار دهد.بنابر این می توان گفت که این پاسخ دهنده در سلسله مراتب رشد اخلاقی در مرحله 4 قرار می گیرد.


پاسخ یک دانشجوی مرد23ساله:


1.بله او می بایست اینکار را بکند زیرا نجات جان همسرش داری ارزشی بالاتر از تمام ارزشها بود.در ضمن او به تمام اقدامات قانونی که امکان داشت از آن طریق دارو را به دست آورد دست زد و با توجه به عدم موقعیت این اقدامات بود که ناچار شد ارزشهای اخلاقی جامعه را نقض کند.


2.بله.او باید تنبیه شود.چون مقرارت را که اجرای اخلاق را به طور صحیح ضمانت می کند زیر پاگذاشته است.


در اینجا مشاهد می شود که پاسخ دهنده بازم به اجرای قانون و رعایت آن تاکید می ورزد اما نه به این خاطر که قانون قانون است بلکه به این خاطر که قانون را ضمانت اجرایی برای انجام رفتارهای اخلاقی می شمارد و در عین حال به چاره نداشتن و تعدیل شدت جرم او اعتراف دارد بنابر این این پاسخ دهنده در مرحله 5رشد اخلاق قرار دارد.ة


پاسخ یک دانشجوی زن 27ساله:


1.بله.شوهر باید اینکار را میرکرد و جز این چاره ای نداشت.زیرا در این موقعیت جان همسر او ارزش واهمیت بیشتری دارد تا زشتی عمل به اصطلاح دزدی که انجام داده است.


2.خیر.در اینجا شو هر نیست که باید مجازات شود بلکه شرایط اجتماعی که در آن جامعه باعث دزدی شده باید مورد محاکمه قرار گیرد.


در اینجا چنان کخ می بینیم به جان یک انسان و به حقوق انسانی فردی به نام همسر زن ارزش و اهمیت بیشتری دارد تا رعایت قانون و مقرارات اجتماعی بنابر این پاسخ دهنده مزبور در مرحله 6 رشد اخلاق قرار دارد.


حالا شش مرحله رشد اخلاق از نظر کلبرگ به طور خلاصه:

1.اجتناب از تنبیه و اطاعت محض 4تا10سالگی


2.مرحله نفع پرستی و لذت طلبی وسیله ای10تا13سالگی


3.مرحله گرایش به پسر خوب-دختر ناز بودن


4.مرحله گرایش به قانون و نظم و وظیفه شناسی


5.مرحله جهت گیری به سوی قراردادهای اجتماعی و قوانین پذیرفته شده دموکراتیک


6.مرحله گرایش به اصول اخلاقی جهانی


منبع کتاب روانشناسی اجتماعی دکتر یوسف کریمی

آشنایی با اختلال شخصیت خود شیفته

                       

 ویژگی های شخصیت های خود شیفته بی شک همه انسان ها جهت تحکیم عزت نفس خویش، و فرار از سگ های هار افسردگی، تا اندازه ای خود شیفته اند، چرا که خود شیفتگی سالم و دوست بودن با خویشتن خویش سنگ بنای اول رشد شخصیت است.

ولی افراد مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته (bisorber personality narcissistic) بیش از اندازه با خویشتن خود در صلح به سر می برند. افراد مبتلا به این اختلال درک غیر واقع بینانه، کاذب و مضحکی از اهمیت خود دارند، گویی که در غروری غیر طبیعی غرق اند، صفتی که به خود بزرگ بینی معروف است.

نام این اختلال از افسانه یونانی نارسیسوس، جوانی که عاشق انعکاس تصویر خودش در برکه شد، گرفته شده است. گر چه افراد مبتلا به این اختلال از دیگران توقع دارند آن ها را تحسین نموده و همه آرزوها و در خواست های آن ها را برآورده کنند، ولی به نیازهای دیگران اعتنایی ندارند. این عده فکر می کنند شخصیت منحصر به فردی هستند و باید دیگران به طرز خاصی با آن ها تا کنند.

از آنجا که خود را خیلی استثنایی می دانند، احساس می کند که فقط افراد عالی مقام، متشخص و منحصر به فرد قادر به درک آن ها و مشکلا تشان هستند. خود شیفته ها که احساس استحقاق و برتری آن ها چشمگیر است، تاب تحمل انتقاد را ندارند چرا که آن را عاملی خطرناک برای تزلزل حس برتری خود قلمداد می کنند.

وقتی کسی از خود شیفته ها انتقاد کند، حتی انتقادی سازنده – معمولا به دو شیوه واکنش نشان می دهند: یا فوق العاده عصبانی می شوند و پرخاش می کنند که در این حالت پرخاشگری در حکم سپر بلا در برابر حس خود شیفتگی ناسالم آن هاست; یا ممکن است کاملا از خود بی اعتنایی نشان دهند.

آن ها نمی توانند همدلی از خود نشان دهند و تنها برای دست یابی به اهداف خود خواهانه خودشان، تظاهر به همدردی می کنند. روابط با دیگران، خواه اجتماعی، شغلی یا رمانتیک باشند، با نگریستن به دیگران به عنوان وسایلی برای ارضای شخصی تعریف می شوند.

افراد خود شیفته نمی توانند پیری را تاب بیاورند، چون زیبایی، قدرت و مزایای جوانی برایشان مهم است و آنها دو دستی به این قبیل امور چسبیده اند. به همین دلیل در برابر بحران های میانسالی به ویژه ابتلا به افسردگی آسیب پذیرتر از دیگران اند. 

مهران، که در ابتدای بحث به شرح حالش اشاره شد مبتلا به اختلال شخصیت خود شیفته بود. به صورت خلا صه و فهرست وار این اختلا ل با نشانه های زیر شناخته می شود:

۱) احساس خود بزرگ بینی، به صورت مهم پنداشتن خود (مثلا اغراق کردن در موفقیت ها و استعدادها و انتظار تحسین و توجه دایم از جانب دیگران بی آنکه فرد به موفقیت شایسته ای دست یافته باشد).

۲) مشغولیت ذهنی و «خیالپردازی های بی پایان» پیرامون موفقیت ، قدرت، ذکاوت، زیبایی و … 

۳) احساس محق بودن (entitlement)، به این معنی که به گونه ای نامعقول انتظار داشته باشد برخوردی رضایت بخش و اختصاصی با او صورت بگیرد یا افراد خود بخود تسلیم خواسته هایش شوند.

۴) فاقد حس همدلی (empathy) بودن، یعنی تمایلی به درک یا شناخت احساسات و نیازهای دیگران نداشته باشد.

۵) اغلب به دیگران حسودی کند یا معتقد باشد که دیگران به او حسادت می کنند.

۶) استثمارگری درروابط بین فردی و رفتارها و نگرش های تکبرآمیز و پرافاده.

 انواع تیپ های خودشیفتگی

میلون (۲۰۰۰) از پژوهشگران مطرح در زمینه اختلالا ت شخصیت چند تیپ فرعی را مطرح کرده است:

۱) خود شیفته نخبه گرا: این عده احساس افتخار و قدرت می کنند و تمایل دارند مقام و موفقیت های خود را به رخ دیگران بکشند. نخبه گرا معمولا در حال ترقی است و شدیدا به ارتقای درجه خود مشغول است و می کوشد از هر فرصتی برای مشهور شدن استفاده کند.

۲) خودشیفته عاشق پیشه: تمایل دارد اغواگر باشد، با این حال از صمیمیت واقعی اجتناب می کند. اینگونه افراد خیلی دوست دارند افراد ساده لوح و از لحاظ هیجانی نیازمند را وسوسه کنند و آنها را طوری به بازی بگیرند که به طور فریبنده ای نشان دهند دوست دارند با آنها رابطه نزدیکی داشته باشند، با این حال تنها علا قه واقعی آنها این است که به طور موقت از دیگران بهره کشی کنند.

۳) خودشیفته های غیراخلاقی: این دسته بی وجدان، فریبکار، خودپسند و استثمارگراند. حتی وقتی که معلوم می شود آنها به خاطر انجام دادن رفتار غیرقانونی گناهکار هستند، نگرش بی اعتنایی دارند و به گونه ای عمل می کنند که انگار قربانی را باید به خاطر توجه نداشتن به آنچه روی داده است، سرزنش کرد!

۴) خود شیفته های جبرانی: این گروه منفی گرا و لجبازند و می خواهند احساسات عمیق حقارتشان را خنثی کنند; در نتیجه می کوشند خود را برتر و استثنایی جلوه دهند.

 واقعیت های افراد خودشیفته

فردی که در دوران کودکی- دورانی که بیش از همه وقت و پیش از هر چیز نیازمند توجه هستیم- مورد بی توجهی، طرد، تحقیر و توهین والدین و اطرافیان واقع می شود، لا جرم در بزرگسالی دیواری نامرئی به دور خود می پیچد و از این جهان سراسر آشوب به خویشتن خویش پناه میآورد و شیفته خویش می شود، چرا که دیگر تاب تحمل طرد و تحقیر و انتقاد را ندارد.

هر کودکی نیاز دارد که والدین موفقیت ها و دستاوردهای او را تایید کنند و به آنها پاسخ های مثبت بدهند.کودک بدون اینها ناایمن می شود. این ناایمنی به طرز اسرارآمیزی در «خود والا بینی کاذب» جلوه گر می شود که می توان آن را از تلاش فرد برای جبران کردن آنچه قبلا از زندگی اش حذف شده، برداشت کرد. این افراد که از شالوده محکمی برای خود سالم بی بهره اند، خودکاذبی را به وجود می آورند که به طور متزلزلی بر عقاید خود بزرگ بینی و غیرواقع بینانه در مورد شایستگی و جذابیت آنها استوار است. 

بنابراین اختلال شخصیت خود شیفته را می توان به صورت ابراز این ناامنی و نیاز به توجه کودکی در فرد بزرگسال تلقی کرد. خود شیفته ها معمولا به دو دلیل فاقد حس همدلی و همدردی نسبت به دیگران هستند: یکی اینکه در کودکی والدینشان بیشتر در پی ارضای تمایلات و نیازهای خود بوده اند تا فرزندانشان و بدین صورت چنین طرز فکری را در کودک به ودیعه می گذارند که تشفی خاطر خود مهم تر از توجه به نیازها و مشکلات دیگران است. 

دوم اینکه یک فرد خود شیفته اساسا توانایی دیدن جهان از دریچه ذهن مخاطب را ندارد و این در حالی است که همدلی مستلزم دیدن دنیا از دریچه لنزهای ذهن دیگران است; شاید به همین دلیل نیز باشد که افراد خود شیفته از «تاثیر رفتار خود بر دیگران» آگاهی ندارند. 

یک شخصیت خود شیفته به ظاهر نسبت به دیگران و انتقادها بی تفاوت است، به ظاهر خیلی مغرور و مستقل به نظر می رسد و از اعتماد به نفس بالایی برخوردار است; ولی واقعیت امر این است که فوق العاده دارای عزت نفس ضعیف و متزلزلی است و دقیقا برای دفاع از عزت نفس شکننده خود است که به خودشیفتگی، خود بزرگ بینی و رفتارهای متکبرانه روی می آوردته اند، چرا که خود شیفتگی سالم و دوست بودن با خویشتن خویش سنگ بنای اول رشد شخصیت است.

خدا را شکر کنیم....

I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house
because it means that I am alive

خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم، این یعنی من هنوز زنده ام

I am thankful for being sick once in a while
because it reminds me that I am healthy most of the time

خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار میشوم، این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم

I am thankful for the husband who snoser all night
because that means he is healthy and alive at home asleep with me

خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم
این یعنی او زنده و سالم در کنار من خوابیده است

I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes
because that means she is at home not on the street

خدا را شکر که دختر نوجوانم همیشه از شستن ظرفها شاکی است
این یعنی او در خانه است و در خیابانها پرسه نمی زند

I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed

خدا را شکر که مالیات می پردازم، این یعنی شغل و درآمدی دارم و بیکار نیستم

I am thankful for the clothes that a fit a little too snag
because it means I have enough to eat

خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند، این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم

I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day
because it means I have been capable of working hard

خدا را شکر که در پایان روز از خستگی از پا می افتم، این یعنی توان سخت کار کردن را دارم

I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning
because it means I have a home

خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم، این یعنی من خانه ای دارم

I am thankful for the parking spot I find at the farend of the parking lot
because it means I am capable of walking
and that I have been blessed with transportation

خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم
این یعنی هم توان راه رفتن دارم
و هم اتومبیلی برای سوار شدن

I am thankful for the noise I have to bear from neighbors
because it means that I can hear

خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم، این یعنی من توانائی شنیدن دارم

I am thankful for the pile of laundry and ironing
because it means I have clothes to wear

خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم، این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم

I am thankful for the becoming broke on shopping for new year
because it means I have beloved ones to buy gifts for them

خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند
این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم

Thanks God… Thanks God… Thanks God

خدا را شکر… خدا را شکر… خدا را شکر

فواید گریه و نکات جالب در مورد اشک!!!


1-به غیر از انسانها برخی معتقدند فیل ها و گوریل ها نیز میتوانند گریه کنند اما نه به پیچیدگی گریه انسانها. حیوانات دیگر اغلب هنگام درد کشیدن، وارد شدن اجسام خارجی در چشمها و یا خشک شدن چشمها دچار اشک ریزش میشوند. حیوانات (به ویژه نوزادان آنها) بصورت آوایی و مانند نوزادان تازه متولد شده گریه میکنند بدون تولید اشک.
2-غدد اشکی روزانه در حدود 2 قاشق پر چایخوری اشک تولید میکنند.
3-هر پلک زدن (باز و بسته کردن چشم) در حدود 100-150 میلی ثانیه بطول می انجامد. انسانها بطور متوسط هر 2 تا 10  ثانیه یکبار و 10 بار در دقیقه پلک میزنند.
4-شور بودن اشک عمدتا به علت وجود کلراید سدیم و پتاسیم در اشک میباشد. میزان نمک موجود در اشک با میزان نمک پلاسمای خون برابراست.
5-از آنجایی که جنین نیز در درون رحم قادر به گریه کردن است بنابراین گریه کردن نمیتواند یک رفتارآموختنی باشد. اما فرهنگ، سن، جنسیت، فرآیند اجتماعی شدن، شخصیت، روابط و بافت اجتماعی همگی میتوانند در شکل بیان گریه تعیین کننده باشند.
6-PH اشک اندکی قلیایی و خود اشک ترش و شور مزه میباشد.
7-سرفه شدید، استفراغ، احتقان بینی، آلرژی بینی، التهاب یا عفونت بینی و یا چشم و اختلالات عصبی نیز میتواند باعث اشک ریزش گردند.
8-گریه کردن در برخی فرهنگها عملی کودکانه و غیر موقر محسوب شده و گریستن در انظارعمومی تقبیح میگردد.
9-علت اشک ریزش هنگام خمیازه کشیدن و یا خندیدن وارد شدن فشار به غدد و کیسه اشکی میباشد. علت دیگر آن میتواند این مسئله باشد که غدد اشکی تحت کنترل سیستم عصبی خود مختار میباشند. این سیستم عصبی تمام کارکردهای غیرارادی را کنترل می کند. هنگامی که این اعصاب تحریک میشوند (هنگام خمیازه) غدد اشکی نیز اندکی تحریک میگردند.
10-بسیاری از افراد به علت مبتلا بودن به خشکی چشم قادر به گریه کردن نمیباشند. اما دراختلال دیگری که در پی آسیب به مغزایجاد میگردد فرد مبتلا ممکن است بطور مداوم برای ساعتها بدون علت گریه کند.
11-علت سوزش و اشک ریزش چشمها هنگام خرد کردن پیاز به علت وجود آنزیمها و آمینو اسید سولفوکساید موجود در سلولهای پیاز میباشد. آمینو اسید سولفوکساید توسط آنزیمهای پیاز به سولفینیک اسید تبدیل میشود، که بسیار ناپایدار بوده و فورا به گازی فرار تبدیل میگردد. هنگامی که این گاز با آب درون چشم (اشک) ترکیب میگردد تولید اسید سولفوریک ملایمی را میکند که باعث سوزش و اشک ریزش میشود. با افزایش تولید اشک بدن سعی میکند تا اسید سولفوریک را رقیق و از چشمها بشوید. برای جلوگیری از سوزش و اشک ریزش چشمها هنگام خرد کردن پیاز به توصیه های زیر عمل کنید:
* دستان خود وپیاز را قبل از خرد کردن با آب خیس کنید تا گاز متصاعد شده با، آب روی دستها و پیاز واکنش نشان دهد نه با اشک چشمها.
* تنها با دهان خود تنفس کنید. عمل دم گازها را به درون ریه کشانده و عمل بازدم نیز باعث پراکنده شدن گاز میشود.
* از چاقوی تیز برای بریدن و خرد کردن پیاز استفاده کنید تا سلولهای کمتری در پیاز دچار پارگی شوند.
* قبل از خرد کردن پیاز آن را نیم ساعت درون یخچال قرار دهید. چراکه کاهش دما فعالیت آنزیمهای پیاز و انتشار گاز را کاهش میدهد.

علل گریه کردن:
1-نوزادان از گریه به عنوان ابزار بقا استفاده میکنند. گریه کودکان یک وسیله ارتباطی با مادر بوده و از طریق آن طلب کمک میکنند. علل اصلی گریه نوزادان گرسنگی، پوشک خیس، کثیف و یا نامناسب، نیاز به تماس بدنی و نوازش، درد ناشی از گاز معده و روده، سرما و گرمای شدید، کسالت و بی حوصلگی، استرس، محیط پر ازدحام، درد و جلب توجه میباشد.
2-علل گریه در افراد بزرگسال عمدتا شامل غم و اندوه(49%)، شادی و خوشی(21%)، خشم(10%)، همدردی(7%)، اضطراب(5%) و ترس(4%) میباشد.
3-انسان ها برای تحت تاثیر قرار دادن و برانگیختن احساسات و ترحم دیگران نیز متوسل به گریه میشوند.

بقیه در ادامه مطلب ....

ادامه نوشته

فواید خنده چیست؟؟؟؟؟

زندگی روزانه و حوادث و اتفاقات آن ایجاد عکس العمل هایی در انسان می شود که گاهی شرایط زمان و مکان اجاره بروز آن ها را نمی دهد و در نتیجه مقدار زیادی انرژی در بدن ذخیره می شود .
این انرژی های عصبی به جای آنکه صرف ایجاد معادلاتی از افکار و هیجانات جدید شود به دلیل موانع موجود ، تولید حریانی در اعصاب حرکتی در گروه های مختلف عضلات می کند و سبب ایجاد حرکات نیمه تشنجی می شود که روان شناسان آن را خنده نامیده اند
خنده پدیده ای است که غالباً برای ابراز شادمانی به کار می رود و در بین موجودات زنده فقط انسان از این توانایی برخوردار است .  خنده از نظر روان شناسان  معتقدند که چون مقدار زیادی انرژی ذخیره شده و واپس زده روانی به علت شرایط مختلفی چون کنترل شدید محیط ، حوادث اتفاقی و بازداری های ذهنی راهی به بیرون پیدا نمی کنند از طریق خنده از ذهن و بدن تخلیه می شوند .

به همین دلیل است که همیشه پس از خنده احساس آرامش به وجود می آید و با خود تمرکز را به همراه می آورد .

روان شناسان به خنده به عنوان ضریب اطمینان ذهن و روان می نگرند که در مواقع انباشته شدن انرژی های هیجانی و مخرب نقش مهمی در بیرون راندن آن ها ایفا می کند .
به همین دلیل خنده از نظر علم روان شناسی دارای جایگاه ویژه و پر ارزشی است و می تواند به برقراری تعادل روانی درانسان کمک کند و زمینه سلامت روانی او را فراهم سازد . نقش ویژه ای که خنده در تخلیه فشارهای روانی به عهده دارد باعث شده که روان شناسان به متولیان امر توصیه کنند که محیط های کاری آموزشی و خانوادگی را به محیط های شاد و پر خنده تبدیل کنند . تحقیقات نشان می دهد که واکنش خنده فرایند مغزی عصبی ویژه ای دارد . به هنگام خندید در الگوی امواج مغزی ما تغییرات قابل ملاحضه ای روی می دهد وهمه سطوح کورتکس مغز ، و نه فقط یک جتیگاه واحد ، نسبت به خنده واکنش نشان می دهند .
برخی از دانشمندان نیز خنده را به طوفان مغزی تشبیه کرده اند و معتقدند که خنده نقش شوک عصبی خفیف را بر روی مغزایفا می کند . از آن جا که مغز حیاتی ترین ارگان بدن است و بر فعالیتهای جسمانی و روانی کنترل دارد ، هرگونه تغییر ثبتی در عملکرد آن می تواند بر عملکرد کل بدن تاثیر سفید داشته باشد . زمانی که ما می خندیم ، مقدار بسیار زیادی از اکسیژن را به طرف سلول های بدن به ویژه سلول های مغزی می فرستیم .

می دانیم که مغز در حدود یک پنجم از کل اکسیژن مورد نیاز بدن را به تنهایی مصرف می کند بنابراین زمانی هم که مغز با خونی که از مقدار اکسیژن بیشتری برخوردار است تغذیه می شود عملکرد بهتری در مقایسه بازمانی که کمتر اکسیژن می گیرد ، پیدا می کند و در نهایت همه عملکردهای ذهنی و بدنی ما بهبود می یابند .


ارتباط با خنده :
۱- سیستم ایمنی :
تحقیقات علمی نشان می دهد در حالی که افسردگی به دستگاه ایمنی بدن در برابر بیماری آسیب می رساند خنده با کاهش کورتیزول ، افزایش فعالیت سلولهای کاهنده در افزایش سیتوکنین ، دستگاه ایمنی را تقویت می کند .
وقتی شخص می خندد وجودش از احساساتی مثل آلودگی ، گرما ، رهایی و سرحالی آکنده می شود و این ها همان احساساتی هستند که در بردارنده مفهوم احساس سلامتی اند .
۲- ورزش :
خنده یکی از مهمترین ورزشهاست . هیچ ورزشی نمی تواند مثل خنده بیشتر غضلات بدن را به جنبش در آورد .
یک دقیقه خندیدن برابر با چل مرتبه نفس کشیدن است .
همچنین روزانه ۱۵ دقیقه خندیدن بخش زیادی از منافع حاصل از پیاده روی صبحگاهی را در بردارد .
۳- بیماریهای قلبی
خنده با کاهش و زدودن احساسات منفی نقش مهمی در پیشگیری از حملات قلبی دارد و نوعی ماساژ قوی برای قلب است .
پژوهشها نشان داده است که خندیدن از بروز انواع سکته ها و لخته شدن خون در رگ ها جلوگیری می کند
۴- صبر  :
متخصصان اعلام کرده اند کسانی که لبخند بر لب دارند علاوه بر آن که از شکیبایی بیشتری برخوردار اند قدرت بسیاری نیز برای حل مشکلات خود می یابند و بدین ترتیب روحیه یاس که منجربه بروز انواع بیماری ها می شود از بین خواهد رفت . برخی دیگر از صاحبنظران معتقدند داشتن لبخند بر لب بیانگر نوعی آرامش و تخلیه فشار در افراد  است و کسانی که هیچ گاه خنده بر لب ندارند نه تنها در مواجهه با هر حرکتی بلافاصله عصبانی شده و از خود واکنش نشان می دهند بلکه فشار خون آنها نیز افزایش خواهد داد .

5- فشار خون :

تحقیقات دانشمندان نشان می دهد خنده بهترین درمان برای افرادی به شمار می رود که دوران بهبودی پس از سکته قلبی را می گذرانند زیرا فشار خون آنان را کاهش  می دهد .
به گزارش پایگاه اینترنتی ، محققان اتریشی در پژوهشی دریافتند که خنده درمانی افرادی که سکته کرده اند سبب کاهش فشار خون می شود .
۶- درد :
بدن ما به طور طبیعی مجهز به موادشیمیایی ضد دردی است که در صورت لزوم برای تخفیف درد از مغز آزاد می شود و آندورفین نام دارد . خندیدن باعث افزایش ترشح این مواد می شود .
محققان در دانشگاه سریلند به این نتیجه رسیده اند که خنده داروی بسیاری از بیماری هاست و چنان چه این حالت به اندازه  طبیعی در بشر بوجود آید هرگز بیماری رشد نخواهد کرد .
روزنامه ای کهدر مسکو با انتشار مقاله ای در این زمینه خاطر نشان کرد تحقیقات دانشمندان در دانشگاه سریلند که با آزماریش روی بیش از ۳۰۰ نفر انجام شده نشان می دهد که خنده بسیاری از دردهای آن ها را از بین برده و ریشه های درمان خود جوش را در این افراد به وجود آورده است .
۷- فرآیند یادگیری : 
       از آنجا که اشتغال ذهنی و اضطراب از موانع یادگیری به شمار می رود از این رو خندیدندر ابتدای مطالعه باعث ایجاد آرامش فکری می شود و فرایند یادگیری را اسان می کند .
     احساس شادی در پی خندیدن و بهبود حال و هوای افراد در بلند مدت ، هم در افراد سالم و هم در بیماران سبب بهبود کیفیت زندگی آنان می شود . 
     محققان برای بوجود آمدن زمینه های خندیدن مناسب ، خواندن انواع رمان،محاوره با افراد مختلف ، دیدن فیلم های سینمایی و بالاخره افزایش آداب و معاشرت با دیگران را پیشنهاد می کنند . 
      بنابراین می توان گفت :
      خنده نقش حمایتی و تقویتی را بر روی مغز و بدن ایفا می کند . 
 

 پس:

                          ((( زندگی را سخت نگیرید و در فرصت های مختلف بخندید . )))

  ((همانطور که غصه و ناراحتی انسان را از پا در می اورد خنده باعث بهبود و سلامتی میشود))

نقش ورزش در روحیه ، شخصیت و بروز استعدادها

                     

امروزه با پيشرفت علوم زيستي و روانشناسي کاملا مشخص شده که موجودي به نام انسان مجموعه اي است از ويژگي هاي جسماني و مشخصه هاي رواني که مطلقا از يکديگر قابل تفکيک نيستند. تغييرات بدن انسان مساوي است با تغييرات روح و دگرگوني روح با دگرگوني بدن برابر است. بدن انسان هميشه به صورت يک کل واحد عمل مي کند نه به صورت يکسري بخش هاي جد از هم. ذهن و بدن از هم جدا نيستند و تقريبا هيچ پديده اي وجود ندارد که تاثيرات آن تنها جسمي يا رواني باشد. نه ذهن از عناصر و استعدادهاي مستقل تشکيل شده است و نه جسم از بخش هاي متفاوت به وجود آمده است تغيير در هربخش آن مي تواند برکل بدن اثر بگذارد. اثر فعاليت هاي ورزشي در رشد عاطفي و رواني کودکان و نوجوانان را از چند بعد مي توان مورد مطالعه قرار داد :



1- اثر ورزش بر روي شخصيت: يکي از متمايزترين جنبه هاي حيات معنوي هر فرد شخصيت اوست بدين ترتيب مي توان گفت منظور از شخصيت مجموعه يا کل خصوصيات و صفات فرد است. درباره اثر ورزش برروي شخصيت انسان يکي از گسترده ترين عقايد اين است که ورزش از راه هاي گوناگون در روحيه و شخصيت ورزشکاران اثر مثبت مي گذارد. چنين تاثيرات مثبتي ممکن است موقت يا دائمي باشد و ممکن است در مورد افراد جوانتر - به اين دليل که فرايند رشد و تکامل رواني و عاطفي آنان در حال تکوين است - بيش از افراد مسن صحت داشته باشد. مهمترين جنبه اين تاثيرات رشد شخصيت است. علاوه بر رشد شخصيت، ورزش به شکل موثري در تحول جنبه اجتماعي شخصيت يا صلاحيت و شايستگي اجتماعي فرد اثر داشته است. ورزش عموما انباشته از فرصت هاي مناسب جهت برخورد با موانع و مشکلات و اتخاذ شيوه هاي مناسب براي رفع آنهاست و اين وضعيت از نظر سلامت رواني کودک بسيار مهم است. در واقع انتخاب شيوه يا شيوه هاي ورزشي که منجر به تسلط و غلبه بر موانع شود از نظر سلامت رواني کودک بسيار مهم است، زيرا نه تنها باعث احساس رضايت در فرد شده، بلکه باعث مي شود در برخورد با موانع و مشکلات روحيه اي مقاوم، جستجوگر، چاره انديش، منعطف و تحمل پذير داشته باشد. بنابراين غلبه کردن بر کشمکش ها و مشکلات در ورزش، ممکن است احساس شخصي فرد را از شايستگي و کنترل خود افزايش داده، انگيزه دروني او را براي بروز رفتار شايسته بيشتر کند و شخصيت او را به شکلي بسيار مثبت تحت تاثير قرار دهد.
2 - کسب اعتمادبه نفس در اثررشد و تکامل بدني: کسب موفقيت هاي ورزشي يا تلاش براي به دست آوردن موفقيت کوششي است که به طور مستمر در رقابت هاي ورزشي وجود دارد. کسب اين گونه موفقيت ها و يا حتي توانايي ابراز تلاش و کوشش براي به دست آوردن موفقيت باعث مي شود که فرد از استعدادهاي نهفته خود مطلع شود. اطلاع فرد از استعدادهاي خود، مي تواند اميد اورا به موفقيت هاي ورزشي و غيرورزشي (در زندگي واقعي) افزايش داده و اعتمادبه نفس او را بالا ببرد.
3 - کسب روحيه مقاوم در برابر مشکلات: ورزش هميشه با پيروزي و موفقيت در نتايج قرين نيست. شکست هر چند در رقابتي فاقد ارزش باشد تلخ و تحمل آن ناخوشايند است. اما به هرحال کودکان و نوجوانان ورزشکار به اين واقعيت زندگي، در ورزش آشنا مي شوند که هميشه نمي توان در هر شرايطي پيروز بود. شکست هم واقعيتي است که بايد آن را شناخت و تحمل پذيرش آن را داشت.
4- داشتن روحيه اي بانشاط: پرداختن به بازي و ورزش اصولا باعث انبساط خاطر و شادابي مي
شود. به همين دليل است که گروه زيادي از مردم عالم پس از کار و تلاش خسته کننده شغلي، ساعت فراغت خود را صرف اينگونه فعاليت ها مي کنند. حتي ديده شده افرادي که از موضوعي دچار تاثر و غم هستند، چنانچه با ميل خود يا اصرار ديگران براي کاهش ناراحتي به ورزش بپردازند، واقعا براي دقايقي هم که شده تاثرات خود را از ياد مي برند. توجيه علمي موضوع با انجام دادن تحقيقات اخير در مورد ترشح اندروفين متعاقب پرداختن به ورزش به نظر مي رسد. ترشح اندروفين هنگام ورزش باعث ايجاد نشاط و انبساط خاطر مي گردد. به موجب همين بررسيها ورزش مي تواند افسردگي، تنش و خستگي رواني را کاهش دهد.
5 - شکوفا شدن استعدادهاي نهفته: يکي از اهداف تربيت عبارت است از رشد و شکوفايي استعدادهاي کودک و ديگري روش و وسيله تحقق هدف که همان فعاليت است. بر اين اساس به منظور تحقق هدف تربيت نه تنها بايد شرايط و عواملي ايجاد کرد که کودک به بازي و ورزش بپردازد، بلکه بايد شوق حرکت را نيز در او بيدار کرد. يکي از عوامل اصلي رشد و شکوفايي استعدادهاي رواني و ذهني کودک، حرکت است. روانشناسان معتقدند هر قدر ميدان وسيعتري از نظر محيطي، تربيتي و ارتباطات رواني اجتماعي در اختيار کودک گذارده شود، به رشد بالنده استعدادهاي نهفته وي کمک مي کند. کودکان و نوجواناني که فرصت مي يابند در ميادين ورزشي استعدادها، توانايي ها، لياقت ها و مهارت هاي خود را به نمايش بگذارند و در رابطه با مشکلات آني داخل ميدان از خود ابتکار، خلاقيت و احتمالا بداعت نشان دهند، محيط و شرايط مناسب تري از نظر تربيتي پيش رو خواهند داشت، به ويژه اينکه اين عوامل مناسب محيطي از طريق برخوردهاي مثبت، تقديرها و تشويق هاي والدين، اوليا و همسالان به دليل ابراز خلاقيت ها و احراز موفقيت هاي فرد مورد حمايت بيشتري قرار گيرد.
6- تمايل به برون گرايي: يکي از متداول ترين طبقه بندي هايي که روانشناسان به کار مي برند، دو تيپ درون گرا و برون گرا است. افراد درون گرا کساني هستند که واکنش آنها نسبت به موقعيت هاي مختلف، منفي است يا از اين موقعيت ها فرار مي کنند و ساکت و آرام هستند. از طرف ديگر افراد برون گرا نسبت به موقعيت ها واکنش مثبت نشان مي دهند و در مقايسه با تيپ درون گرا بيشتر حرف مي زنند و تماس هاي اجتماعي آنها نيز زيادتر است. تحقيقات نشان داده است که افراد ورزشکار به دليل شرکت فعال در فعاليت هاي اجتماعي مانند: تمرينات و مسابقات و همچنين مقبوليت هاي اجتماعي که به دليل موفقيت هاي ورزشي احراز مي کنند، داراي شخصيتي برون گرايانه و فعال هستند. به طور مشخص تر پي برده شده که توانايي بالاتر در ارتباط با برون گرايي و توانايي کمتر با درون گرايي مرتبط بوده است.با توجه به رشد روز افزون فعاليت هاي بدني و ورزشي در جامعه و گرايش کودکان و نوجوانان و جوانان به جنبش و فعاليت و ورزش، شايسته است که اقداماتي در جهت هدايت افراد جامعه بويژه دانش آموزان و دانشجويان به سوي ورزش صحيح و علمي انجام گيرد که دچار آسيب هاي احتمالي نشوند و از سوي ديگر بهبود کيفي و کمي در آمادگي جسماني و حرکتي و مهارتي با استفاده از علوم ورزشي در آنان ايجاد گردد.

تفكر درباره‌ی خداوند، موجب كاهش اضطراب است!

     
براساس مطالعات جدید، تفكر درمورد خداوند، موجب می‌شود هنگام بروز خطا و اشتباه، کم‌تر دچار ناراحتی شویم.
 
محققان، امواج مغزی مربوط به نوعی خاص از واکنش به پریشانی را در تعدادی از داوطلبان، هنگامی که دچار اشتباه شدند اندازه‌گیری كردند؛ افرادی كه دارای تفكرات مذهبی بودند، در مقابل پاسخ‌های اشتباه، کم‌تر ناراحت می‌شدند تا آنان که  از چنین اعتقاداتی برخوردار نبودند.
 
 
«مایكل اینزلیشت» با همکاری «الکس تولت» (هردو از دانشگاه تورنتو) که این تحقیق را به‌عهده دارند، می‌گوید: «85درصد از مردم جهان، نوعی باور مذهبی دارند .» او می‌افزاید: «به‌عنوان یك روان‌شناس، لازم است بدانیم چرا مردم، چنین باورهایی دارند و دریابیم کاوش درباره‌ی هریک از این عملكردها، چه کمکی به ما می‌کند؟ »
 
 
 
طی دو آزمایش، پژوهش‌گران نشان دادند هنگامی‌كه افراد در مورد دین و خدا فكر می‌كنند، مغزشان پاسخ‌های متفاوتی بروز می‌دهد و این نوع تفکر، به آنان آرامش بیش‌تری داده و موجب می‌گردد تا برخورد مناسبی با موانع داشته باشند و اضطراب و نگرانی‌شان در واكنش به اشتباهاتی كه مولد اضطراب و پریشانی‌ست، كاهش ‌یابد.
شركت‌كنندگان در این آزمایش در مورد دین و مذهب خود و هم‌چنین واژه‌ها و كلمات مربوط به خداوند و دین نوشتند. سپس محققان، فعالیت مغزی آنان را در حین تكمیل یك عمل كامپیوتری ثبت كردند؛ نتایج نشان داد هنگامی‌كه افراد به‌صورت خودآگاه یا ناخودآگاه، به خداوند و دین فكر می‌كنند، فعالیت مغزی در نواحی مرتبط با قشر قدامی سینگولا (ACC)‌ و نواحی تنظیم‌كننده‌ی حالت برانگیختگی ،زمانی‌كه كارها اشتباه پیش‌می‌رود (مانند زمانی‌كه ما در حال اشتباه‌كردن هستیم)‌، كاهش‌می‌یابد.
 
 
 
جالب این‌که وقتی افراد بی‌اعتقاد به خدا، به‌صورت «ناخودآگاه» به ایده‌های مربوط به خداوند فكر می‌كنند، فعالیت ناحیه‌ی ACC در آنان افزایش می‌یابد. محققان خاطرنشان می‌سازند:
 
افراد مذهبی با تفکر درباره‌ی خداوند، به‌ وجود نظم در جهان و علل وقایع تصادفی پی‌برده و به این طریق، احساس اضطراب و اندوه در آنان کاهش می‌یابد.
 
 
در مقابل، برای افراد بی‌دین، افکار خداوند ممکن است با نظام باورهای‌شان، مغایرت داشته باشد و این تضاد در آنان موجب پریشانی بیش‌تر گردد.
 

تفكر دینی در سخت‌ترین شرایط، موجب آرامش شده و هنگام بروز خطا، اضطراب را کاهش می‌دهد. هم‌چنین برخی شواهد، حاكی از آن است كه افرادِ دارای باورهای دینی، زندگی طولانی‌تری داشته و تمایل به شاد زیستن و سالم‌بودن در آنان، بیش‌تر است. باورها  و معانی می‌تواند در درك عالم هستی و دنیای اطراف‌، به انسان‌ها كمك كند.

تنبل همیشه هم خواب نیست!!!!

                                                                                    

ساکن بودن و فعالیت نکردن همیشه جزو دردسرهای مابوده دردسری که روان‌شناسان می‌گویند برایش راه‌حل‌هایی هم وجود دارد. «افسرده نیستما ولی اول صبح که از خواب پا می‌شم، حس انجام دادن هیچ کاری نیست.»، «می‌دونم خیلی کار دارما ولی تنبلیم می‌یاد که حتی یکی‌شون رو انجام بدم.»، «وای! نمی‌دونی چقدر بده! درسامو می‌ذارم لحظه آخر بخونم، بعدش اون لحظه هم یه‌دفعه انگار همه تنبلی‌های دنیا رو ریختن رو سرم.»، «دوست دارم کارام جلو بیفته‌ها ولی از اون طرف هم اگه حسش نباشه، دلم می‌خواد تمام روز رو توی رختخواب بمونم.» شما هم مطمئنا لااقل یک دوره در زندگی‌تان از این تنبلی‌های ناگزیر نالیده‌اید. احتمالا همه ما در ذهنمان، راه‌هایی مختص خودمان برای غلبه بر تنبلی داریم، اما شاید بد نباشد نظر روان‌شناس‌ها را هم در مورد علت‌های این پدیده فراگیر بدانیم و پیشنهادهایشان را بشنویم. تنبلی، موضوع مورد علاقه نویسندگان کتاب‌های موفقیت است. به‌عنوان مثال، گذشته از آنکه برایان تریسی و راهکارهایش را قبول داشته باشیم یا نه، کتاب پرفروش «قورباغه‌ات را قورت بده!» فقط حول یک موضوع می‌چرخد؛ تنبلی. حتی نویسندگان هم دست از سر این موضوع برنداشته‌اند. داستان روسی «ابلوموف» حدیث تنبلی بی‌نهایت یک شخصیت به همین نام است. در این داستان تنها عاشق شدن ابلوموف است که می‌تواند او را از زندگی همیشگی در رختخواب نجات دهد. اما تنبلی‌های آدم‌های دور و بر ما معمولا به‌شدت ابلوموف نیست.

                                                        

ما از تنبلی‌هایی جزئی‌تر شکایت داریم که به خاطر اینکه حسشان در موقعیت‌های خاصی به سرمان می‌زند، زندگی‌مان را موقتا فلج می‌کنند. در واقع استعاره‌ای که تنبلی را کنار رختخواب می‌گذارد، چندان هم با واقعیت جور نیست. شما ممکن است در محل کارتان، در دانشگاه، در آشپزخانه، در اتاق پذیرایی، در میانه راه کوه رفتن، در کتابخانه وقتی که روزهای پشت کنکور را می‌گذرانید، یکباره احساس تنبلی کنید، پشتش توجیه بیاورید که خسته‌اید و کارهایتان را انجام ندهید. راه‌های زیادی وجود دارد که آدم بر این تنبلی غلبه کند اما چون امتحان کردن هر کدام از این راه‌ها خودش نیاز به کنار گذاشتن تنبلی دارد، ممکن است شما در یک دور باطل تنبلی پشت تنبلی بیفتید. پس اولین پیشنهاد این است که لااقل برای امتحان کردن این پیشنهاد‌ها باید یک بار خودتان تنبلی را کنار بگذارید! تنبلی از کجا می‌آید؟ اگر کتاب‌های روان‌شناسی و حتی زیست‌شناسی را زیرورو کنیم، می‌توانیم دلیل‌های عمیق و درازمدتی را برای تنبلی پیدا کنیم. روان‌شناسان تکاملی معتقدند که تنبلی ریشه‌ای‌تر از این حرف‌هاست. آنها می‌گویند تمام پدیده‌های ذهنی بشر که نشانه‌ای از «بی‌فعالیتی»، «ساکن بودن» و «انفعال» دارد می‌تواند به یک دلیل واحد رخ دهد. به نظر آنها علت همه این پدیده‌ها می‌تواند سبک زندگی بدوی اجداد ما باشد. این روان‌شناسان که ارادت خاصی به جناب داروین دارند، بی‌فعالیت بودن اجداد ما در زمان‌های خاصی از سال و ذخیره‌کردن انرژی برای زمان‌های دیگر را دلیل تنبلی، خستگی روانی و افسردگی بشر مدرن می‌دانند. آنها می‌گویند در زمان مدرن ممکن است دیگر از زمان‌های متناوب فعالیت – بی‌فعالیتی برای ذخیره انرژی خبری نباشد اما ژن‌های ما به این تنبلی نیاز دارند. اگر بخواهیم طبق نظر روان‌شناسان تکاملی عمل کنیم، باید بگذاریم ژن‌هایمان در چند صد سال‌،زندگی مدرن را تجربه کنند تا نتیجه‌ها و نبیره‌هایمان دست از تنبلی بردارند. اما گروه دیگری از روان‌شناس‌ها هم هستند که نظر متفاوتی دارند.

روانکاو‌ها بیشتر در مورد نوع خاصی از تنبلی که آدم را به عقب انداختن کارها و انجام دادن‌شان در لحظه آخر وامی‌دارد، حرف دارند. به نظر آنها در این نوع از تنبلی، رگه‌هایی از خودآزاری روانی وجود دارد. در واقع ما به خاطر این کار خودمان را زجر می‌دهیم اما ناخودآگاه از این رنج لذت می‌بریم. روانکاو‌ها برای حل این مشکل راه‌حل‌های طولانی‌مدتی دارند. به نظر آنها شمایی که این نوع خاص از تنبلی را دارید، باید آنالیز روانی شوید تا معلوم شود که کی و کجا این خودآزاری روانی را در خود پرورش داده‌اید. از آنجا که این کار فقط در مطب روانکاوها انجام می‌شود و در این ۲صفحه نمی‌شود با توضیح کامل تئوری روانکاوی راه به جایی برد، مجبوریم از خیر این گروه از روان‌شناس‌ها هم بگذریم. در مورد علت‌های تنبلی چند نظر همه‌پسند و به‌دردبخور و در عین حال علمی هم در روان‌شناسی وجود دارد. روان‌شناس‌ها معتقدند ما به علت‌های زیر ممکن است «اهمال کار» شویم:


۱) حتما باید حسش بیاید تا کاری را انجام دهیم یکی از شایع‌ترین دلیل‌ها یا بهتر بگوییم توجیه‌های ما برای تنبلی‌مان همین است. ما می‌گوییم فعلا حال و حوصله این کار را نداریم و بهتر است بگذاریم کارمان را باانگیزه انجام دهیم. اما ممکن است با عقب انداختن کارها، این انگیزه هیچ‌وقت در ما بیدار نشود. در واقع ما یک افسانه نه‌چندان درست در مورد انجام کارهایمان داریم؛ «اول انگیزه، بعد عمل» در صورتی که تجربه نشان داده است که شروع کارها – فارغ از اینکه قبل از شروع آن کار را دوست داشته باشیم یا نه – خودش می‌تواند انگیزه به‌وجود بیاورد. اگر خیلی کلی بخواهیم بگوییم، همیشه علاقه نیست که ما را به کاری وا می‌دارد، گاهی آشنایی بیشتر با یک فعالیت و کشف توانایی‌های فردی‌مان در انجام آن کار، ما را به فعالیتی علاقه‌مند می‌کند.

بقیه در ادامه مطلب ...


ادامه نوشته